متولی این وضعیت فرهنگی در شهر کیست؟
هادی زارع
چه اشکالی دارد از شهری الگو بگیریم که تمامی اعیاد را در آن گرامی می دارند و با جمعیت چند میلیونی مراسم شان نظم و نظافت شهر را به هم نمی ریزد و در آخر اینکه عید ولادت منجی عالم را چه به رقص و پایکوبی در لباس حیوانی؟!
برداشت ۱: قم مقدسه: ۱۳رجب سالروز ولادت حضرت علی (ع)
از زیارت حضرت معصومه (س) به سمت محل اسکان بر می گردم. از حضرت خداحافظی کرده و از حرم خارج می شوم. هوا گرم است. زیر سایه ی درختی در خیابان ارم می ایستم. خیابان شلوغ تر از دیروز است. سوار تاکسی شده و حرم را به سمت صفائیه ترک می کنم. تاکسی ۱۰۰ متر طی نکرده که ترمز می کند و راننده می پرسد شربت می خورید؟ مسافران و به تبع آنها من، پیاده می شویم و در پیاده رو در ایستگاه صلواتی که با چادر برپا شده با شربتی خنک و شیرینی به مناسبت میلاد حضرت امیر(ع) پذیرایی می شویم. در برگشت به تاکسی لیوانهای یکبار مصرف در سطل های زباله ریخته می شوند و راهمان را ادامه می دهیم. نه خیابانی بند آمده و نه صفی از ترافیک خودروها تشکیل شده و نه سطح خیابان از زباله های یکبار مصرف انباشته.
برداشت۲: ۱۵ شعبان میلاد آخرین حجت خدا بر روی زمین- میبد، میدان عدالت (سه راه بنیاد شهید)، ساعت ۲۰:۳۰
پشت فرمان نشسته ام و خیابان امام را به سمت میدان شهرداری طی می کنم. خیابان شلوغ تر از شبهای دیگر است. ورودی میدان به ترافیک می خورم، ماشین را کیپِ ماشین جلویی متوقف می کنم. موتور سواری که بغلم ایستاده سعی می کند از لای ماشین ها عبور کند و می شود آنچه که نباید: در لایی کشیدن آیینه ماشین جلویی را می شکند و خطی بر بدنه ماشین می اندازد. تازه حالا یکی باید تو این شلوغی دعوای این دو تا را کوتاه کند. معطل مانده ام ماشین را خاموش کنم یا نه، بالاخره ترافیک روانتر می شود و با حرکتی لاک پشت وار مسیر کوتاهِ این میدان را تا سه راه سعیدی طی می کنم. ترافیک همیشه کلافگی می آورد این بار هم مثل همیشه، مخصوصاً برای ما ترافیک ندیده ها. بالاخره به چراغ قرمز سه راه سعیدی می رسم. یکی از کسبه محترم محل به همراهی جوانکی جعبه شیرینی در بغل، میان داری می کند و این ترافیک هم زیر سر اوست. آخه خدا اجرت بده به پیاده ها تعارف کنی از اجرت کم می شه که این طور راه مردم را بند آورده ای؟! نمی دانم چرا سه مامور نیروی انتظامی که با وقار و متانت و صبوری سرِ سه راه ایستاده اند و فقط ترافیک را به نظاره نشسته اند نظرم را جلب کرده اند؟!!
برداشت ۳: ۱۵ شعبان میلاد آخرین حجت خدا بر روی زمین- میبد، میدان شهرداری، حوالی ساعت ۲۱
چند بار دیگری هم امشب پشت ماشین جلویی متوقف می شوم ولی کوتاه تر. به میدان شهرداری نزدیک می شوم و خوشحال از اینکه بلوار بسیج عرض زیادی دارد و دیگر راهی نمانده. اما … حالم گرفته می شود… در شیب خیابان روبروی بانک مسکن پشت سر پراید جلویی متوقف می شوم. ترافیک سنگینی است. جمعیتی از زن و مرد دوشادوش هم میدان شهرداری را دور می زنند و چند نفری در پوست عروسکهای خرسی و … با آرامش از مخفی ماندن هویتشان تمام هنرشان را به نمایش گذاشته و می رقصند! حالا نوبت نمایشی دیگر است: صدایی از پشت بلندگویی که بر وانتی نصب است فریاد بر آورده و توجه همه را به خود جلب می کند که ایهاالناس چند خاور و اسکانیایی که پشت سر من می آیند در حال حمل چند وسیله منزل برای نیازمندانند که اینها را هیات ابوالفضلی فلان محله تهیه کرده است جمله اش را دوباره و سه باره می گوید نکند که گوشی نشنیده باشد! از دور کارتن یک یخچال بر روی اسکانیا خود نمایی می کند. ۲۰ دقیقه ای پشت فرمان در حال آماده باش نشسته ایم. عقب را نگاه می کنم تا چشم کار می کند ماشین است و ماشین که صف کشیده اند. زرنگ تر ها سعی می کنند از میان جمعیت دور زده و بر گردند که فایده ای ندارد. بالاخره جمعیت میدان را رها کرده و کم کم از آن خارج می شوند و راه باز می شود. خسته تر از قبل به منزل می رسم و یک سوال ذهنم را مشغول کرده است.
متولی این وضعیت فرهنگی در شهر کیست؟
آیا نمی شود بهتر از اینها این اعیاد را گرامی داشت؟
چه اشکالی دارد از شهری الگو بگیریم که تمامی اعیاد را در آن گرامی می دارند و با جمعیت چند میلیونی مراسم شان نظم و نظافت شهر را به هم نمی ریزد و در آخر اینکه عید ولادت منجی عالم را چه به رقص و پایکوبی در لباس حیوانی؟!
قلمتون مثل همیشه عالی
آفرین بر نفست باد که خوش بردی بوی
جا نا سخن از زبان ما میگویی ؛ دست مریزاد
احسنت بسیار زیبا، باشد که اصلاحی در این زمینه صورت گیرد