بغضی که شکفت…

مصاحبه ام با رتبه ۳۲ کنکور با دیگر مصاحبه هایی که تاکنون داشتم متفاوت بود. جنس شادی اش فرق داشت. دختر است و عزیز دردانه پدری که اکنون جایش در کانون خانواده خالی است. اما یادش در دل فرزند موج می زند و این را به راحتی می توان در خلال مصاحبه درک کرد. هرگاه صحبتمان به پدرش کشیده می شد چشمانش نمناک و صدایی که از غم دورگه می شد هجران پدر را فریاد می زد. شاید به خاطر همین غم باشد که شعر عاشقی شیوه رندان بلاکش باشد را همیشه زیر لب زمزمه می کند.

خودش رشته حقوق دانشگاه تهران را دوست دارد اما به خاطر علاقه مرحوم پدرش شاید دبیری را انتخاب کند انتخابش هر چه که باشد گروه صدای میبد برای ایشان آرزوی موفقیت و پیروزی را دارد.

لطفا خودتان را معرفی کنید.

عارفه السادات حاجتی هستم فرزند سوم خانواده. سه خواهر دارم.

چگونه شد که رشته ادبیات را انتخاب کردید؟

من بین رشته تجربی و ادبیات مردد بودم هر دو را دوست داشتم. پس از مشورت با خانواده و استخاره ای که گرفتم رشته ادبیات را انتخاب نمودم.

از کی به صورت جدی درس خواندن را شروع کردید؟

من سال دوم ادبیات را در مدرسه نجمه گذراندم. تا اینکه پیامی را دیدم که برای تکمیل ظرفیت سال سوم نمونه گل محمدی آزمون برگزار می کرد. بعد مرحوم پدرم که آن موقع عمل کرده بود و در بیمارستان بودند به من گفت که باید در این مدرسه قبول شوم و من به خاطر پدرم تابستان را خوب درس خواندم و در این مدرسه پذیرش شدم. پدرم همیشه می گفت خوب درس بخوان می خواهم جلوی خانم خواجه پور سربلند باشی. (بغضش  می ترکد و گفتگوی ما برای لحظاتی متوقف می شود)

در میان درس ها کدام یک را بیشتر دوست داشتید؟

ادبیات عمومی

چه کسی بیشترین تاثیر را روی شما داشته است؟

مادر و پدرم به طور کلی خانواده ام.

انتظار این رتبه را داشتید؟

بله. انتظار رتبه را داشتم. اما اینکه در میان همکلاسی هایم اول بشوم را نه. فکر می کردم که آن دو دوستم رتبه هایشان از من بهتر شود.

چگونه خبردار شدید؟

مشهد بودم. ساعت ۹صبح بود. می دانستم که رتبه ها را اعلام کرده اند. به خانم خواجه پور زنگ زدم تا شماره داوطلبی ام را بگیرم. که ایشان رتبه ام را به من اعلام کردند. من هم خیلی ذوق زده به مادر و خواهرم گفتم. رفتیم حرم امام رضا(ع)، هم از ایشان تشکر کردم و هم دو رکعت نماز شکر خواندم. روز اعلام نتایج روز تولد مرحوم پدرم بود. و این بهترین هدیه عمرم بود.

چگونه درس می خواندید؟

کتاب های سال دوم و سومم را در تابستان به همراه دوستم خانم مهدیه کارگر به کتابخانه می رفتیم و مرور می کردیم. زیاد تست کار نمی کردم. کلا ریاضی و فلسفه را با کتاب های کانون تست زدم. چون رشته انسانی هم بیشتر حفظی است و کلا کتاب است. و خیلی به تست کار ندارد.

ساعت ۸ صبح تا ۱۲ درس می خواندم. بعد از ظهرها هم از۳ یا ۴ تا اذان مغرب مطالعه می کردم.

محیط مطالعه شما آرام بود؟

خیر. خواهرهایم به خانه مان می آمدند. تلویزیون هم اکثرا روشن بود. در این فضا درس می خواندم. البته راحت بودم و مشکلی هم نداشتم. فقط ماه رمضان منزلمان خیلی ساکت بود.

چه پیشنهادی برای کسانی که می خواهند کنکور امتحان دهند دارید؟

به نظر من امید و اعتماد به نفس داشته باشند. من یک پشتیبان ویژه به نام خانم عاطفه طاهر زاده داشتم که از سبزوار با من تماس می گرفت. البته رتبه ایشان ۷۱ یا ۷۲ شده بود. همیشه دعای «سبحان من لا یعتدی علی اهل مملکته سبحان من لا یأخذ اهل الارض بألوان العذاب سبحان الروؤف ارحیم اللهم اجعل لی فی قلبی نوراوبصرا وفهما وعلماانک علی کل شئ قدیر»

که از پیامبر(ص) نقل شده است می خواندم. ذکر لاحول ولاقوه الا بالله العلی العظیم را  زیاد می خواندم. کلا استرسی نیستم با دوستانم هم خیلی اهل رقابت نبودم و در دوران تحصیلم هیچ وقت به خاطر اول شدن یا نشدن حرص نمی خوردم. یک ماه مانده به کنکور کندر و مویز را زیاد می خوردم.

چه رشته ای را می خواهید انتخاب کنید؟

دوست دارم رشته حقوق دانشگاه تهران را بخوانم. البته شاید به خاطر مرحوم پدر و مادرم دبیری را انتخاب کنم. ایشان خیلی دوست داشت معلم شوم.

به کلاس کنکور می رفتید؟

خیر. چون مدرسه نمونه می رفتیم خودشان کلاس تست داشتند.

به غیر از درس خواندن به چه چیزهای دیگری علاقه مند هستید؟

اینکه در کنار خانواده ام بشینم و با هم صحبت کنیم را خیلی دوست دارم. به بعضی از سریال های تلویزیون نیز علاقه مند هستم.

برنامه خاصی برای مطالعه داشتید؟

تنها با توجه به برنامه های کانون پیش می رفتم و برنامه خاص دیگری نداشتم.

نقش مدرسه در موفقیت شما چقدر بود؟

خیلی زیادبود. مدرسه نمونه گل محمدی واقعا برایم زحمت کشید. از کادر مدرسه راضی هستم. شاید اگر من به این مدرسه نمی رفتم این رتبه امروز کسب نمی کردم.

خانم های خواجه پور و آقایی نژاد مشوق های بزرگ من بودند. کلاس های تست مدرسه خیلی به دانش آموزان کمک می کرد. جو کلاس هم خیلی مؤثر بود.

خانم حاجتی تعریف شما از موفقیت چیست؟

به نظر من موفقیت را نباید نسبت به دیگران بسنجیم. باید آن را نسبت به توانایی های خودمان بسنجیم. باید ببینیم نسبت به تلاشی که کرده ایم به کجا رسیده ایم. آیا موفق بوده ایم یا خیر.

عوامل موفقیتتان را در چه می دانید؟

اول توکل به خدا و توسل به ائمه و بعد دعای پدرم که می دانم همیشه پشت سرم است. و اینکه سال سوم من را تشویق کرد تا به مدرسه نمونه بروم. و بعد مادرم تا آنجا که می توانست تلاش کرد. کارهای خانه را به تنهایی به دوش می کشید. کنارم می نشست تا من بتوانم درس بخوانم.  همیشه مخصوصاً ماه آخر همه چیز بر وفق مراد من بود. همیشه غذایی را می پخت که مورد علاقه من بود. و اینکه گوشی همراه را از اول ماه مبارک رمضان کنار گذاشتم و این خودش خیلی کمک کرد.

موفقیت را چه رنگی می بینید؟

سبز

شب کنکور را چگونه گذراندی؟

من آن روز را تا بعد از ظهر درس خواندم. بعد از ظهر بر سر خاک پدرم رفتم و کلی دعا کردم و از پدرم کمک خواستم. سپس به اتفاق مادر و خواهرهایم به امامزاده میرشمس الحق رفتیم و کمی هم با شهید گمنام خلوت کردم و حوالی ساعت ۱۰ شب بود که خوابیدم. اما اصلا نتوانستم بخوابم. تمام شب را خواب درس و کتاب می دیدم.

توصیه ای به کنکوری ها دارید؟

بچه ها برای درس خواندن زمان بندی داشته باشند. من نداشتم . متاسفانه برای زبان وقت کم آوردم. اگر وقتم را تنظیم می کردم درصدهایمان بیشتر بود. استرس را از خود دور کنند. به خودشان تلقین کنند که موفق می شوند. تلقین در موفقیت بسیار مهم است اگر خودمان را باور داشته باشیم.

شاعر مورد علاقه تان کیست؟

شهریار

آیا تاکنون شعر هم گفته اید؟

قطعه های کوچکی را پس از فوت پدرم سرودم.

اهل رمان و داستان هم هستید؟

نه اصلا

آیا انسان منظمی هستید؟

در درس خواندن خیلی منظم نبودم ولی در زندگی تقریبا به طور متوسط منظم هستم.

چیزهایی که دوست دارید همیشه در کنارتان باشد؟

چادر نماز و سجاده ام.

به کدام یک از ائمه بیشتر ارادت دارید؟

به امام حسین(ع) و حضرت ابوالفضل(ع) ارادت خاصی دارم.

تلخ ترین و شیرین خاطره شما؟

تلخ ترینش فوت پدرم بود. و شیرین ترین لحظه ای که از رتبه ام باخبر شدم.