گفتگو با استادکار نابینای زیلوباف/اختصاصی صدای میبد
هرگز زیلوبافی را ترک نکردم/ زیلوبافی با زندگی ام عجین شده است/ در قدیم ۴۰۰۰ دار زیلو در میبد بود
حدود ۴۰۰۰ دار زیلو بود و بشنیغان مرکز زیلوبافی میبد بود. ۴۰۰۰ استاد کار و به همین تعداد پنجه زن هم کنار دستشان کار می کردند. زن ها هم باید از نخ هایی که کار رنگرزی شان تمام شده بود و به کارگاه می آمد ماسوره تهیه می کردند. همه برای تولید زیلو در گذشته مشغول به کار بودند و کسی در خانه بیکار نبود.
به گزارش صدای میبد: در زمان های نه چندان دور که شبکه های اجتماعی که چه عرض کنم تلویزیون ملی هم تمام برنامه هایش از دو شبکه پخش می شد، در زمستان هایی که بارش برف و باران در همین شهری که از بارندگی اصلا خبری نیست، فراوان بود، وقتی اعضای خانواده به دور هم می نشستیم و مادر قابلمه ای از شلغم و یا آش گندم و یا لوبیا پخته شده را روی بخاری نفتی خانه طبخ می کرد پدرمان از سختی های دوران کودکی اش صحبت می کرد. او می گفت وقتی کودکی ۵ یا ۶ ساله بوده برای امرار معاش و کمک خرجی به پدر خانواده به زیلوبافی می رفته و پنجه زنی می کرده است. کودکانی که خیلی وقت ها به علت کوتاهی قد حتی مجبور بودند سنگ یا هر وسیله ای دیگر را زیر پای خود بگذارند تا بتوانند مدام از این طرف دار زیلو به آن طرف دار همپای استاد حرکت کنند و پنجه بزنند و در صورتی که عقب می افتادند گاهی با کتک های استاد روبرو بودند.
وقتی اطرافیان که سنی از آن ها گذشته است از سن و سال و کارهای مشقت آورشان صحبت می کنند خیلی ها باورشان برایشان سخت است و مانند یک قصه یا خیال بافی است. وقتی به کودک ۷-۸ ساله خود نگاه می کنی باور کردن اینکه دختران دهه های گذشته این شهر در این سن و سال استاد کاران قالی باف بوده و بافت قالی های ابریشمی و نخی را از صبح زود تا هنگامی که نور وجود داشته است می بافتند تا به پدر خانواده کمک مالی کنند سخت است.
فرهنگ کار کردن در گذشته در خانواده نهادینه شده بود. حتی کسانی که به مدرسه می رفتند پس از برگشت از درس و مشق تازه باید کارهایی که به علت عدم حضور خود در خانه انجام نداده بودند را به اتمام می رساندند. اما امروزه همه مصرف کننده شده اند و فقط پدر باید کار کنند و پدر در بسیاری از موارد نمی تواند حتی یک وظیفه کوچک مانند نان گرفتن را به فرزند خود محول کند.
زیلو هنری دستی و فرشی ارزشمند برای اغنیا و فقرا شهرمان بوده است. فرشی که چرخ زندگی بسیاری از مردمان میبد را می چرخانده است. زیرانداز آبی سفیدی که با سادگی اش طرح های مختلفی را در خود جای داده است. گرچه امروزه تجملات باعث شده در بسیاری از خانه ها، مساجد و تکایا، فرش های ذی قیمت ماشینی جای آن را بگیرد اما این هنر اصیل میبد باستان همچنان به حیات خود ادامه داده و می دهد.
در این سال ها با تلاش های میراث دوستان و آموزش بافت این زیرانداز به نسل های جوان و تغییر کاربری که صورت گرفته می توان امیدوار به حیات دوباره این صنعت دستی شد.
اگر چشم سر را ببندی و چشم دل را باز کنی و در کوچه پس کوچه های خشتی میبد حرکت کنی هنوز صدای پنجه زیلوبافان را می توانی از اعماق وجود درک کنی. هنوز مغازه هایی در کوچه های مهرجرد، محمودآباد، بشنیغان، میبدبالا و … صدای پنجه زنی از آن بلند است. گرچه سی و چندی از سن ام می گذرد اما به خوبی رنگرزی ها را در کودکی به یاد دارم. دو تن از اقوام در این کار خبره شهر بودند و در رنگ کردن کلافه ها استاد.
با سعید اشتری یکی از مشتاقان این صنعت که چندین سال است کارگاهی به راه انداخته و به تولید زیلو و آموزش آن مشغول است همراه شدیم تا با یکی از کهنه کارهای زیلو گپ و گفتی را داشته باشیم. او می گوید ۱۵۰ دار زیلو در میبد مشغول به فعالیت است. سفارش هایی که برای بیت رهبری، مساجد تهران، اصفهان، امامزاده ها و … برای بافت زیلو داده شد این صنعت سنتی شهر میبد را تا حدودی احیا کرده است. تلاش های جهاد دانشگاهی و راه اندازی خانه زیلو و تغییر کاربری های مختلف برای زیلو در این زمینه بی تاثیر نبوده است.
به محله محمودآباد می رویم. به سراغ استاد اکبر زیلوباف. او نابینا است. استاد اکبر قریب به ۴۰ سال است که زیلو بافی می کند. سن اش به ۶۰ سال نزدیک می شود. پس از عبور از کوچه پس کوچه های محمودآباد به مغازه کاهگلی و کم نور او وارد می شویم. استاد اکبر دلش روشن است و به نور مصنوعی نیازی ندارد. او از روشن دلان زیلوباف میبدی است که در بدترین شرایط زیلو و زمانی که سهمیه نخی که تعاونی به آن ها داده می شده است قیمت اش از زیلوی تولیدی بالاتر بوده، نخ ها را نفروخته و درب مغازه اش را نبسته و بازهم زیلو بافته است. مردی که می توان گفت همه زندگی اش زیلوست. او هرگز بافت زیلو را ترک نکرده است.
وارد مغازه استاد اکبر می شویم. تابلوهایی که از جاهای مختلف به او اهدا شده است بر دیوارهای کاهگلی مغازه نقش بسته است. باید روی کرسی های خاک گرفته بنشینی. کورسوی نوری هم از بالای مغازه که برای تهویه هوا در گذشته تعبیه شده است به درون آن می تابد.
عمر دستگاه زیلوبافی اش به ۴۰ سال می رسد. از چوب درخت توت خانه پدری اش درست شده است. سعید اشتری نکته جالبی را برایم تعریف می کند. او می گوید: در زمان های گذشته وقتی کودک پسری در میبد متولد می شد همزمان با تولد اش در باغ و یا باغچه خانه درخت توتی کاشته می شد تا رشد کرده و تناور شود و از چوب درخت برای او دار زیلو ساخته شود.
استاد اکبر مدام از این طرف دار زیلو به آن طرف می رود. گاهی نخ می کشد و گاهی پنجه می زند. در حین مصاحبه هم همین طور است. یک لحظه نمی نشیند. در حین این که کار می کند به سوالاتم پاسخ های کوتاه می دهد.
اولین سوال ام این است که استاد اکبر چطور رنگ ها را از هم تشخیص می دهید؟
در گذشته رنگ نخ ها طبیعی بود. از بویشان رنگ ها را تشخیص می دادم. اما الان رنگ ها مصنوعی است آن ها را جدا می گذارم.
از چندسالگی به کار زیلو بافی مشغول شدید؟
۷ یا ۸ سالم بود که پدرم مرا شاگرد زیلوباف کرد. به مهرجرد می رفتم و شاگردی محمدی حاجی هاشم بودم و آنجا پنجنه زنی می کردم.
از کودکی نابینا بودید؟
در کودکی کمی دید داشتم و جلوی پایم را می دیدم ولی کم کم نابینا شدم.
در قدیم چند دار زیلو در میبد بود و کدام محله از همه سرآمد بود؟
حدود ۴۰۰۰ دار زیلو بود و بشنیغان مرکز زیلوبافی میبد بود. ۴۰۰۰ استاد کار و به همین تعداد پنجه زن هم کنار دستشان کار می کردند. زن ها هم باید از نخ هایی که کار رنگرزی شان تمام شده بود و به کارگاه می آمد ماسوره تهیه می کردند. همه برای تولید زیلو در گذشته مشغول به کار بودند و کسی در خانه بیکار نبود.
چند فرزند داری؟
۲ پسر و ۲ دختر.
درآمد این کار در گذشته زندگی تان را رونق می داد؟
خدا را شکر. درآمد این کار همیشه از کارهای دیگر کمتر بوده است اما ما زندگی کردیم و بچه هایم را با درآمد زیلو عروس و داماد کردم.
الان یک زیلو ۲*۳ را چند می خرند؟
شرکت تعاونی زیلوبافان از ما ۶۰۰ تومان خریدار می کند و بعد خودش آن را می فروشد.
بیمه هستید؟
۱۰-۱۲ سال است که بیمه زیلوبافی شده ام.
چه ساعت هایی درب کارگاه ات را باز می کنی؟
صبح ها ۸ می آیم تا وقت نماز. بعد از ظهرها هم ساعت ۴ می آیم تا وقت نماز.
چه نقش هایی را می بافید؟
بافتک، پرتوتوره، زلفک، هشت پر، زنجیرگ.
قدیمی ترین نقش کدام است؟
پرتوتوره.
طرح زیلوی که در بیت رهبری است از چه نقشی است؟
زلفک.
زیلو جزء صنایعی است که در کوران ناملایمات روزگار توانسته هنوز به خاطر عشق وافر استادکارانی چون استاد اکبر زارعی محمودآبادی زنده بماند. گویا نوبت میبدی های علاقه مند است که با خرید محصولات دستی این استادکاران نگذارند این صنعت از بین برود.
مصاحبه بسیار زیبایی بود ممنون
من خودم نوه یکی از زیلوبافان قدیمی بشنیغان هستم
الان دو ساله زیلو خریدم و در منزلم استفاده میکنم
پیشنهاد میدم به همه میبدیها که از زیلو استفاده کنند به جای قالیهای آلرژی زا.
میبد به نام زیلو شناخته میشود و حیف است این صنعت قدیمی در میبد از بین برود.
احسنت، زیبا بود