سفر به شهر خورشید
حسین مسرّت
اگر بامن بیایید، من شما را به میهمانی گل خورشید در سفالگری های میبد خواهم برد .آنجا شما را با خورشید خانم آشنایتان خواهم کرد. خورشید خانم حوضی سفید دارد که ماهی های آبی رنگی درون آن شنا می کنند
« اگر بامن بیایید، من شما را به میهمانی گل خورشید در سفالگری های میبد خواهم برد .آنجا شما را با خورشید خانم آشنایتان خواهم کرد. خورشید خانم حوضی سفید دارد که ماهی های آبی رنگی درون آن شنا می کنند.» (یزد، یادگارتاریخ)
هوا هنوز خنکی صبح را داشت که در کنار بنای سترگ نارین قلعه میبد ایستادم تا به همراه یکی از جوانان علاقه مند میبد به نام آقای محمّد جندقی که چند سالی است به همراه برخی دوستداران میبد، همچون آقایان: سید عبدالعظیم پویا، محمّد حسین عطاری و حسن امامی در کهن ترین سازمان مردم نهاد استان یزد، یعنی انجمن یاوران یادگارهای فرهنگی میبد (بنیان ۱۳۷۲ش) فعّالیّت دارد، گشتی در خاک کهن و رسگون میبد بزنیم. داشتم یادبوده های گذشته را از پیش چشم می گذراندم. از نخستین باری که برای انجام یک کار پژوهشی پای به میبد گذاشتم، سی و دو سال می گذشت. در سال ۱۳۶۴ش بود که قرار بود بنای پیرچراغ بیده به ثبت تاریخی برسد و کار پژوهش آن را آقای مهندس محمّدرضا اولیاء، مدیر وقت سازمان ملّی حفاظت آثار باستانی- دفتر فنّی یزد به من سپرده بود.
نیم روزی را در بیده به سر بردم. دیاری که در کتاب های تاریخی یزد، تاریخی آمده که «بیدار» یکی از سرهنگان یزگرد ساسانی ساخت و مردمان آن می گفتند: بیده بیده. یعنی بیده، همیشه بوده و پیشینۀ آن را حتی کهن تر از میبد می دانستند. پس از دیدن بنای آجری و گنبدی آن که در گوشه گوشه اش مردم شمع روشن کرده بودند، به میان مردم بیده آمدم و پای سخن هایشان و آگاهی هایشان در بارۀ این بنا نشستم. آن گاه در این سالیان به بهانه های گوناگون، راهی این کهن دیار اساطیری شدم. سال ۱۳۶۵ش به همراه کارشناسان و نقشه برداران دفتر فنی یزد، برای رولوۀ مسجد جامع فیروز آباد . سال ۱۳۶۷ ش و چندین بار بعد، برای پژوهش در زندگی و آثار سیّد ذاکر بفرویی (میبدی) که جزو سخنورانی بود که زندگی نامه کوتاهی از او در تذکرۀ میکده، تالیف سید محمّدعلی وامق یزدی در سال ۱۲۶۲ق آمده بود و من مشغول تصحیح آن بودم . پس به راهنمایی آقای سید علی اصغر طباطبایی بفرویی که از فرهنگیان بفرو ساکن یزد بود، راهی آن دیار شدم و با پیداشدن دفتر کوچک خطّی از اشعارش در مجموعۀ امام صادق (ع) میبد که به لطف آقای سید محمّد حیدری از روحانیان والاتبار میبد به دستم رسید، کار گردآوری چکامۀ شکواییه به «ردیف چه کنم» آغاز شد و تاکنون نزدیک به ۱۵۰ بیت آن در سفرهای به میبد و بر پایۀ یادبودههای پیرمردان بفرو و یخدان فراهم شده است. حیف که با عدم همکاری آقایان محمّد حسین عابدی و اظهری، مالکان دفتر اشعار ذاکر در میبد. هنوز به ۲۴۰ بیت آن که آقای سید جلال موسوی گفته بود، نرسیدم.(بنگرید :یزد یادگار تاریخ ، ویرایش دوم ،ص۳۳۱تا۳۳۷)
در سال ۱۳۷۴ش که عضویّت هیئت علمی کنگرۀ بزرگداشت ابوالفضل رشیدالدّین میبدی را داشتم و به غیر از نشر کتابشناسی میبدی همراهی با نشر ویژه نامۀ کنگره را هم برعهده داشتم و توانستم فقط در یکی از جلسات آن همایش خوب که با شرکت بزرگان فرهنگ و ادب فارسی ایران برگزار می شد، شرکت کنم .(چنانکه همگان می دانند، این همایش عظیم که تاکنون مانند آن دیده نشده به همّت و پیگیری استاد سید عبدالعظیم پویا، میبد شناس نامی در اردیبهشت ۱۳۷۴ش در میبد برگزار شد.) یکی دوبار هم به همراهی دکتر محمّد علی اسلامی ندوشن و خانم دکتر شیرین بیانی پس از برگزاری همایش دیدار دوستانه با دکتر اسلامی در ندوشن و یزد به اتفاق استاد پویا راهی میبد شدیم. و در واپسین بارهم امروز ۱۵ فروردین ۱۳۹۶ش.
سری به آرامگاه روانشاد دکتر محمّدعلی رادی، مدیر مسئول نشریۀ وزین سایه بان و از بزرگان فرهنگ میبد در آرامستان برزن بَشنیغان (شبیه نام های باستانی می ماند که معرّب شده است) زدیم که سال پیش درگذشت و دوستان خود را به یکباره تنها گذاشت. پس از آن راهی پیرچراغ بیده شدیم که به کلی دگرگون شده بود و هیچ نشانی از گذشتۀ خود نداشت. سپس به دیدار آقای سید سعید موسوی، دهیار بیده رفتیم که اقامتگاه بوم گردی را تدارک دیده بود و با تلاشی در خور تحسین، بوکن و رودخانۀ کهن بیده را از زیر خروارها آشغال بیرون آورده بود و نام کندوان برآن گذاشته بود.
زدن به کارگاه سفالگری علمچی و دیدن هنرنمایی فرزندش بر حظ ما افزود. دستانی که از گل بی جان، آثاری می آفرینند که دوست داری از همه آنها چندنمونه بخری و زینت بخش خانه ات کنی. من هم یک جفت شمعدانی زیبا خریدم.
شرکت در آیین شولی خوران در دفتر سایه بان که سالهایی چند به همّت آقای دکتر رادی در کاروانسرای شاه عباسی برقرار بود دیگر برنامه بود. عکسی به یادگار همراه باعکس زنده یاد دکتر رادی گرفتیم و پس از آن به ترتیب و با لطف آقای جندقی راهی یگان، یگان آثار تاریخی میبد شدیم از جمله کهندژ چند طبقۀ نارین(نارنج) که با ارتفاع بیش از بیست متر، چون کوهی سرفراز بر دیار میبد خودنمایی می کند و با خشت هایی که نشان از معماری عصر ساسانی می دهد، سده ها این شهر را نگهبان بوده است، یخچال خشتی میبد که با ارتفاع پانزده متر چشم ها را خیره می کند که چگونه معمار هوشمند میبدی این سازۀ خشتی را برپا کرده است، آب انبار کُلار و نهری که در کنار آن جاری بود، تعجّب مرا برانگیخت. چگونه در این خشک جای و کویر، آبی بدین فراوانی جاری است؟
کاروانسرای شاه عبّاسی همراه با موزۀ سرشار زیلوی میبد که به همّت استاد پویا و دیگر میبدی ها پای گرفته بود؛ موزه ای که کهن ترین زیلوی جهان را به سال ۸۰۸ ق در بردارد و جالب تر از آن زیلویی که وقف بر کلیسای دارالعباد یزد در برزن مشروطۀ یزد است. (به گمانم باید همان برزن گازرگاه باشد). زیلو، حاصل هوشمندی مردمان این دیار است که سده هاست مساجد ایران را دربست در اختیار داشتند و تا سال های اخیر جز زیلوی این شهر، گستردنی دیگری جای آن را نگرفت. و سرانجام آشنایی با هنر بانویی کهنسال که نزدیک به ده سال در این جا به کار بافی مشغول است.
بازدید از چاپارخانۀ میبد (موزۀ پست) که به پشتکار آقای محمّد حسین عطّاری، وسایل خوب و کهنی گردآوری و تکمیل شده و ما را با گذشتۀ نامه رسانی ایران آشنا می کند برنامۀ بعدی بود. سپس پس از گذشتن از دروازۀ کثنوا که ورودی غربی شهرمیبد کهن بوده و اکنون در پشت کاروانسرا قرار دارد، به خانۀ قدیمی سالار که محلّ پایگاه پژوهشی میبد سر زدیم. آقای ریاحی مقدم مدیر پایگاه در یزد بود ، از ینرو به نزد خانم کوچکی رفتیم و ایشان با نشان دادن عکس هایی از گذشته و اکنون شهرمیبد و آثار تاریخی آن، ما را با واقعیتی تلخ روبرو کرد که چه سان در عرض این سی، چهل سال گذشته، آرام آرام بافت تاریخی میبد هویّت خود را از دست می دهد و بناهای رفیع آجری و بتونی و سوله جانشین بافت یکدست پیشین می شود. وقتی عکس قدیمی بنای سلطان رشید میبد را دیدیم، افسوس خوردیم که چگونه بنایی بدین رفیعی را با خاک یکسان کرده اند. و اگر پایمردی استاد پویا نبود چه بسا که اکنون نشانی هم از نارین قلعه نبود. بنایی که در عرض سال، هزاران بازدید کننده دارد. (براستی که استاد پویا در این سالیان به مثابه یک اداره میراث، نگهبان آثار تاریخی این شهر بوده است). ناهار را در هتل سنّتی گلشن واقع در برزن مهرجرد صرف کردیم که خانه و فضایی آبرومند و دلنشین در دل بافت کهن میبد بود. و بی درنگ راهی دبستان مرحوم میرمحمدی شدیم تا نتیجۀ ذوق سرشار آقای محمّدعلی عبّاسی در طرّاحی آبسردکنی بومی بر پایۀ سفال میبد ببینیم.
سپس موزۀ بسیار جامع و خیره کنندۀ مردم شناسی میبد دیدیم که در سال ۱۳۷۷ش به همّت و پیگیری سراسر علاقه مندانۀ آقای محمّد حسین عطّاری در خیابان قاضی میرحسین بنیان شده و وی یک طبقۀ خانه اش را به آن اختصاص داده است. در آنجا جلوه هایی از گذشتۀ مردم میبد و حتی ایران را در خود داشت. حیف که فرصت کم بود و گرنه باید ساعت ها از این گنجینه دیدن کرد. چه ابزارهایی که با تلاش آقای عطّاری فراهم گشته. این موزه را که بیش از پنج هزار قطعه دارد، و در بخش های مردم شناسی؛ سفال وسرامیک؛ نسخ خطی و سنگ نوشته ها، عتیقه جات و مسکوکات و اسکناس هاست، باید حاصل عمر آقای عطّاری دانست که آن را وقف بر مجموعۀ امام صادق (ع) کرده است و قرار است در سال جاری به مکان اصلی خود در میدان هلال احمر، در دل مجموعۀ فرهنگی امام صادق(ع) برود.
چون با آقای محمّد کارگر شورکی نویسندۀ کتاب مشاهیر میبد و فرهنگ نامۀ شورک وعده کرده بودیم، به شورک رفتیم و گنجینه پژوهشی و پر و پیمان او را که با علاقه مندی فراهم گشته بود، دیدیم .وی با زحمت فراوان تقریباً مهم ترین متون پایه دربارۀ ایران به ویژه میبد و نیز نشریات و پایان نامه های دربارۀ میبد را فراهم کرده بود که بهترین مکان برای پژوهشگران تاریخ فرهنگ و ادب میبد است. حیف که ساعت کار مشخّصی ندارد و افراد تنها می توانند در روزهای تعطیل از آن بهره ببرند. زیرا آقای کارگر در طول هفته و تقریباً از صبح تا شب در کتابفروشی حسابی مشغول به کار است. امید می رود با حمایت نهاد کتابخانه های عمومی استان یزد و یا یکی از سازمان های فرهنگی شهرستان میبد، یا شخصی را بدین جا بگمارند یا خود آقای کارگر که شناخت خوبی دارد بتواند همین جا مشغول به کار شود. این گنجینه در بیستم مهر۱۳۹۱ گشایش یافته است.
سپس با عجله خود را به اقامتگاه بوم گردی خانۀ عطّاری (وکیل) در برزن مشایخ رساندیم که با مدیریّت آقای میثم رشیدیان، پذیرای مشتاقان شهر میبد از سراسر ایران و جهان است. خانه ای با بادگیری چهارسویه خوش نما و رفیع که در این دیار منحصر است. زیرا در میبد بیشتر بادگیرها یک سویه و به سمت اصفهان هستند تا باد وزیده از دیار را به ساکنان خانه هدیه کنند. یکی از دوستداران فرهنگ میبد به نام آقای محمّد حبیب زاده هم در آنجا ملاقات شد. ساعتی در آنجا اتراق کردیم و در هوای خنک و دلچسب بهاری که همراه با باران بود، نماز را به جا آوردیم. برنامۀ بعدی خرید کتاب های میبد از کتابفروشی حسابی در خیابان هفت تیر بود. شگفت از کتابفروشی به این بزرگی و جامعیت که حتی در شهر یزد هم وجود ندارد .چند کتاب میبد را به راهنمایی آقای محمّد کارگر خریدم.
و واپسین کار امروز دیدار از مجموعۀ فرهنگی امام صادق(ع) بود که بیش از صدهزار جلد کتاب و هزاران نسخه نشریه را در خود جای داده بود و قرار است در سال جاری به مکان اصلی خود در طبقات بالایی برود. و باز در این جا این شعر وحشی بافقی بر زبان جاری شد:
همّت اگر سلسله جنبان شود مور تواند که سلیمان شود
کتابخانه ای که در آیندۀ نزدیک به بزرگترین مرکز فرهنگی پژوهشی شهرستان میبد تبدیل خواهد شد و دوستداران فرهنگ میبد می توانند از گنجینۀ عظیم آن بهره ببرند. گنجینه ای که با پشتکار آقای سیدمحمد کاظم حیدری فراهم گشته و با مدیریّت خوب برادر بزرگش حجّت الاسلام سید محمّد حیدری، روحانی پارسای میبدی در حال رشد و ترقّی است. یادم به صحبت امروز خودم با آقای جندقی افتادم که باید مرکزی در میبد با عنوان کانون میبد شناسی بنیان گذاشت تا همۀ منابع میبد را در خود داشته باشد که تا اندازه ای گنجینۀ پژوهشی آقای کارگر و این مجموعه چنین ظرفیّتی را دارند، امّا باید این کانون، شکل بگیرد تا همۀ کتاب ها، گفتارها، پایان نامه و حتّی عکس ها را یکجا داشته باشد تا کار پژوهشگران آسان تر باشد و از سویی دانشجویان میبدی را ترغیب به نوشتن پایان نامه های خود در زمینۀ تاریخ، جغرافیا ، جامعه شناسی، مردم شناسی، فرهنگ، ادب وهنر میبد کند.
پس از ادای نماز مغرب و شام به امامت آقای حیدری به دیدار ایشان رفتیم. ساعت نزدیک هشت شب بود و روز شلوغ، اما پر فایده ای را پشت سر می گذاشتم. سال ها بود که آرزوی دیداری چنین خوب از کهن شهر میبد را داشتم که امروز به لطف آقای جندقی میسّر شد. برای دوستان تعجب داشت که تاکنون نتوانسته بودم نارین قلعه را ببینم.
حیف که عمر این سفر هم مانند همۀ سفرها کوتاه بود و نتوانستم بناهای: برج کبوترخانه، خانۀ برونی که جزو خانه های دورۀ ایلخانی است و به جای گچ بری، گِل بری دارد، قلعۀ بارجین، قلعۀ وزیر رکن آباد، قلعۀ مهرجرد، آسیاب دوسنگی و ده ها اثر دیگر را ببینم که آن را به سفری دیگر موکول کردیم . از همه مهمتر فرصت نشد روستای تاریخی، نمونه و زیبای مزرعه کلانتر را ببینم.
بی گمان در هر شهری که مدیریّت کلان شهری و فرهنگی آن در دست افراد بومی و علاقه مند باشد،به دلیل شناخت بهتر منطقه و دلسوزی ببیشتر، گواه رشد بهتری هستیم . امید که میبد نیز روزی چنان شود.
ارسال نظر