تاریخ : 13 می 2017 - 9:38 - شناسه خبر : 21921 یادداشت

نگاهی به رفتار قالیباف در مناظره سوم

ارتفاعِ پَست

خیلی ها متاسف شدند که آقای شهردار فقط هوای شهر را نفروخته و با ذات فرهنگی شهر بیگانه نیست که با روح فرهنگ ما اخلاق هم انگار بیگانه است…

عصر ایران؛ مهرداد خدیر- همه منتظر بودند ببینند تشنه ترین آدم روی کره زمین برای کسب مقام ریاست جمهوری روز جمعه ۲۲ اردیبهشت ماه ۱۳۹۶ و در برابر دیدگان ده ها میلیون  ایرانی چه در چنته دارد و چی را می خواهد افشا کند و کدام راز مگو را برملا می سازد اما دست آخر آن که دست از پا درازتر استودیو مناظره ۹۶ را ترک کرد کسی جز خود او نبود: باقر قالیباف.

تمام افشاگری باقر قالیباف درباره رییس جمهوری مملکت و معاون اول او این بود که زمین خانه یکی ۸۰۰ متر مترمربع است و زمین خانه دیگری ۳۴۰ متر مربع و تازه مردم دریافتند چه رییس جمهوری و معاون اول پاک دستی دارند که یکی با سابقه ۵ دوره نمایندگی مجلس شورای اسلامی و سالیان متمادی دبیری شورای عالی امنیت ملی و حالا در جایگاه عالی ترین مقام رسمی کشور پس از رهبری و دیگری با سابقه نمایندگی و استانداری و ۸ سال وزارت صنایع و معادن و ۸ سال کار در بخش خصوصی و ۴ سال معاونت اول و هر دو در عین سر و کار داشتن با میلیاردها دلار جز خانه ای برای زندگی ولو در منطقه خوش آب و هوا ملکی ندارند و لابد باقر قالیباف انتظار داشت این دو و خانواده هاشان همین خانه را هم نداشته باشند!

متهم کردن رییس ستاد مبارزه با مفاسد اقتصادی به فساد به استناد این که خانه خوبی دارد زشت ترین کاری بود که می توانست از فردی سر بزند و زد.

پدربزرگِ منِ روزنامه نگارِ حقوق بگیر وقتی در سال ۸۴ چشم از جهان فروبست یک خانه چند صد متری در منطقه خوب تهران بر جای گذاشت و حالا خانه رییس جمهوری و معاون اول که قبل از این سال خریده اند به چشم باقر قالیباف آمده است!

برخی باقر قالیباف را با مدیریت کلان شهر و افکار بزرگ و به سبب خلبانی در بلندا می شناختند اما او در روز جمعه و در مناظره در «ارتفاع پست» تصویر شد. به جای این که او را در حال هدایت هواپیما و از بلند آسمان ببینیم به کودکی شبیه شده بود که برای به دست آوردن یک هواپیمای اسباب بازی عجز و ناله می کرد و به صورت این و آن چنگ می زد.

می خواست ارتفاع بگیرد و به رؤیای ریاست جمهوری برسد اما به چاله های پست افتاد وسخنانی بر زبان آورد که گاه به واقع مهوع بود و خیلی ها را متأسف کرد که او تنها هوای شهر را نفروخته و آسمان را از ما نگرفته و با ذات فرهنگی شهر بیگانه نیست که با روح فرهنگ ما که همانا اخلاق است هم انگار بیگانه است.

اما چرا غیر اخلاقی؟ چون بر آن بود عالی ترین مدیران اجرایی کشور را بی هیچ مدرک محکمه پسندی متهم به فساد اقتصادی کند و اگر زیر دستان باور کنند چه بر سر فرهنگ و اخلاق جامعه می آید؟ در حالی که می توانست درباره تخفیف در واگذاری املاک به برخی مدیران یا کارکنان یا به قول شهردار رفتگران توضیح دهد و بگوید دروغ بوده یا حق شان بوده یا هر چیز دیگر اما بدترین روش را انتخاب کرد.

بساز بفروش هایی که آقای شهردار به آنها مجوز می دهد  به بهای تخریب خانه باغ های تهران و محو خاطرات ما توانسته اند در شهرهای کانادا و آمریکا خانه های سه چهار میلیون دلاری بخرند و حالا آقای شهردار معاون اول رییس جمهوری را به خاطر زندگی در خانه ۳۰۰ متری متهم می کند در حالی که جدای مقام ومنصب کرمانی ها به تمکن مالی شهره اند.

چرا راه دور برویم؟ همین حالا آدمی در زندان است که دو میلیارد و ۷۰۰ میلیون یورو را به بهانه دور زدن تحریم ها گرفته و پس نداده و دغدغه قالیباف خانه افراد است!

در حالی که همه می دانند قیمت مسکن در زمان احمدی نژاد منفجر شد و تا قبل از آن خانه های ۲۰۰ و ۳۰۰ متری خیلی هم عجیب نبود. خاصه برای خانواده هایی که از قبل داشتند و قرار نبود پول بدهند یا جا به جا می کردند. در همین سعادت آباد افراد خانه های ۵۰۰ متری داشتند که اول انقلاب خریده بودند یا در شهرک غرب چون هنوز متعلق به بنیاد بود و هنوز شهرداری خدمات نمی داد و قیمت ها مانند حالا نبود که خرید یک متر زمین رویا شده است. اگر چنین خانه هایی را امروز کمتر می بینیم به خاطر این است که کوبیده اند و آپارتمان ساخته و با پول آن در خارج از کشور سرمایه گذاری کرده اند و گرنه این ماشین های ۳۰۰ و ۴۰۰ میلیونی از کجا می آید؟ آن که خانه را اصطلاحا کوبیده و آپارتمان سازی کرده به چشم نمی آید اما آن که در خانه قدیمی می نشیند باید حساب پس بدهد. آخر مقام دولتی که پس از ۴۰ سال نتواند رفاه خانواده اش را تامین کند رفاه دیگران را می تواند؟

اوایل تشکیل جمهوری اسلامی یکی از مشهورترین اقتصاددانان اسلامی چهره ای بود به نام استاد رضا اصفهانی که با پدرم دوستی نزدیک داشت و روزی در نوجوانی نزد او رفتیم.  به خانه ای فرسوده که سهم او یک اتاق بود. نه زنی و نه فرزندی. خود برای ما چای ریخت. اما چگونه؟ لیوانی آب جوش و مشتی چای دم ناکشیده روی آن!

مردی به غایت نیکو و شریف و آزاده بود و نماینده مجلس هم شد و مواضع مستقلی هم اتخاذ کرد اما به عنوان یک اقتصاد دان از چشم من افتاد چرا که از خود می پرسیدم او که اقتصاد خانه اش را نمی تواند سامان دهد چگونه می تواند برای اقتصاد نسخه بپیچد؟

جالب این که سال ها بعد کتاب «اقتصاد برای همه» را درقالب قطعات کوچک در روزنامه اطلاعات منتشر می کرد و اکنون البته آن مرد عابد و زاهد در خاک خفته اما هر بار که عنوان اقتصاددان یا نظریه پرداز اقتصاد اسلامی را درباره اش می بینم آن لیوان چای و اتاقی که به زندگی دانشجویی هم نمی مانست در نظرم مجسم می شود. اگر به جای اقتصاد اهل عرفان و روحانی بود البته ستایش می کردم اما با علم اقتصاد نسبت نداشت.

حالا حکایت قالیباف است و جهانگیری. مدیری که نتواند خانه خودش را اداره کند چگونه می تواند با فکر باز تصمیم بگیرد؟ نقل است که نماینده پارلمان انگلیس از چرچیل انتقاد کرد که چرا در وانفسای جنگ و گرفتاری ظهرها می خوابد. چرچیل پاسخ می دهد برای این که به جای یک روز دو روز کار کنم. چون بعد از خواب ظهر انگار روز تازه ای را شروع کرده ام.

ضمن این که انتفاع از خانه منحصر به افراد خاص نیست. در همین اطراف دریاچه چیتگر کسانی که می دانستند چه پروژه ای قرار است اجرا شود آپارتمان ها را ارزان خریدند و حالا به ۹ برابر قیمت خرید هم نمی فروشند.

راه دور نمی رویم. سال ۶۵ قیمت یک آپارتمان ۲۰۰ متری در یوسف آباد ۲میلیون تومان بود. نه متری ۲ میلیون تومان که همه آن! حالا ۲ میلیارد تومان است اما شاید صاحب آن که آن زمان کارمند بوده با حقوق بازنشستگی زندگی بگذراند.

هیچ کس این چهره باقر قالیباف را ندیده بود. پیش بینی کرده بودم در لباس احمدی نژاد وارد می شود اما او احمدی نژاد دیگری هم نبود. زیرا بعید است این رفتارها برای آن مرد که پایه گذار بد اخلاقی در مناظره هاست نیز جذاب باشد.

راستی مگر ما شیعه امامی نیستیم که می گفت قدرت برای من از آب دهان بُز هم بی ارزش تر است؟ آن گاه به خاطر چند رأی، این همه عطش و آتش به اعتماد عمومی تا چه حد سزاست؟

خدا را شکر که زندگی رییس جمهور و معاون اول او را جُستند و جز خانه نیافتند. آخر خانه هم کشف است؟ نشانی خانه را که همه می دانند. دست کم می گفتی در فلان کشور اروپایی ویلا داری یا نصف سهام فلان کارخانه مال توست یا حساب بانکی ات مالامال است.

در جامعه ای که پول به مهم ترین ارزش بدل شده تظاهر به نداری مشکلی را حل نمی کند و گاه نشان ریاکاری است و چه دقیق گفت هاشمی طبا که ممکن است شخص ندار باشد اما کیسه دوخته باشد. اتفاقا تلقی عموم عوض شده و دنبال کسی هستند که سیر باشد. دکتر مصدق اشراف زاده بود و نسب ش به قاجار می رسید و یک ریال از دولت نمی گرفت و اصلا مصدق السلطنه بود که شد مصدق ولی بیش از ۶۰ سال است که نام او در قلب ایرانیان است در حالی که در شهری که باقر قالیباف شهردار آن است یک کوچه هم به نام او نیست. این کشور را مصدق ها می توانند آباد کنند نه تازه به دوران رسیده ها.

شهردار قالیباف حافظه ما را هم به سُخره گرفته بود. او در سال ۸۴ به عکس یادگاری با هواپیمای ایرباس و عینک گران قیمت می بالید و در دوره فرماندهی نیروی انتظامی بنز الگانس زیر پای پلیس گذاشت تا با چنین نمادهایی خود را متفاوت جلوه دهد و حاضر نشد با محصولات ایران خودرو نیروی انتظامی را تجهیز کند و در شهرداری با عوارض من و شما نشریات متعدد منتشر می کند تا او را مدرن جلوه دهند و حالا مدافع حقوق محرومان شده است.جل الخالق! مگر تعریف شهروند در شهرداری جز صاحب ملک است؟ کدام غیر مالکی سرو کارش با شهرداری می افتد؟

باقر قالیباف بر خلاف غالب اهالی خراسان که با شعر و سخن عجین اند اهل شعر نیست و اگر بود شاید پس از مناظره این شعر شاملو را با خود زمزمه می کرد:

چنین که دستِ تَطاوُل به خود گشاده منم…

* تیتر، برگرفته از فیلمی از ابراهیم حاتمی کیا

 

نظرات ارسال شده

  1. حیف وقت که بخوایم این اراجیف رو بخونیم

ارسال نظر