تاریخ : 24 می 2017 - 10:05 - شناسه خبر : 22316 یادداشت

بازنگری به جای بهانه‌جویی

صادق زیباکلام . استاد دانشگاه تهران

در دو دهه گذشته، سه انتخابات در کشور برگزار شد که اگر نگفته باشیم زنگ خطر را می‌بایستی برای اصولگرایان به صدا درمی‌آورد، دست‌کم بايد آنان را به فکر فرو‌می‌برد. نخستین آن در دوم خرداد ٧٦ اتفاق افتاد؛ رأی ٢٠‌میلیونی به رئيس‌جمهور منتخب، همه را غافلگیر و شگفت‌زده کرد. انتخابات دوم، در ٢٤ خرداد ٩٢ […]

در دو دهه گذشته، سه انتخابات در کشور برگزار شد که اگر نگفته باشیم زنگ خطر را می‌بایستی برای اصولگرایان به صدا درمی‌آورد، دست‌کم بايد آنان را به فکر فرو‌می‌برد. نخستین آن در دوم خرداد ٧٦ اتفاق افتاد؛ رأی ٢٠‌میلیونی به رئيس‌جمهور منتخب، همه را غافلگیر و شگفت‌زده کرد. انتخابات دوم، در ٢٤ خرداد ٩٢ و سومین آن هم در اسفند ١٣٩٤، نتایج تأمل‌برانگيزي به همراه داشت. نحوه رأی‌دادن مردم در این سه نمونه، به‌گونه‌ای بود که کم‌وبیش شکست غیرمنتظره‌ای را برای اصولگرایان به همراه آورد. آنچه در جمعه ٢٩ اردیبهشت اتفاق افتاد، چهارمین تجربه از این مجموعه بود. به نظر می‌رسد هیچ‌یک از این انتخابات‌ها چندان نتوانستند اصولگرایان را به خود بیاورند و باعث شوند آنها از خود سؤال کنند «جامعه ما را چه می‌شود؟» و چرا نسل‌های بعد از انقلاب، خیلی دل در گرو مهر و محبت با ما ندارند؟  در همه این موارد، به‌جای ریشه‌یابی و طرح این پرسش که چرا کسر در‌خور توجهی از جوانان، دانشجویان، اقشار و لایه‌های تحصیل‌کرده زنان و اقلیت‌های قومی ساکن شهرهای بزرگ، فرهنگیان و دانشگاهیان و این‌دست اقشار مانند گذشته از ما حمایت نمی‌کنند، با طرح مسائل جانبی چشمان خود را روی بسیاری از واقعیت‌ها بستند. جا داشت آنان بعد از انتخابات دوم خرداد ٧٦، این پرسش ساده را از خود مي‌پرسيدند که چرا و چه شد که یک روحانی کمتر شناخته‌شده، توانست در برابر روحانی بیشتر شناخته‌شده و مورد حمایت بسیاری از بخش‌های رسمی، ٢٠‌ میلیون رأی بیاورد؟ در عوض سعی کردند با طرح مسائلی مانند «اصلاحات آمریکایی در مقابل اصلاحات اسلامی» و این‌دست مسائل، صورت‌مسئله اصلی را محو کنند. ناکامی در انتخابات ٢٤ خرداد ٩٢ را به پای موفق‌نبودن در رسیدن به «اجماع» روی یک نامزد نوشتند؛ بعد هم به‌جای تجزیه و تحلیل و پرداختن به سیاست‌های هشت‌ساله خود در دوران احمدی‌نژاد، همه انرژی خود را از یک طرف روی داستان مسائل بعد از انتخابات سال ٨٨ و از طرف دیگر روي ابراز «دلواپسی» پیرامون مذاکرات هسته‌ای با شش کشور قدرتمند دنیا که برای رفع تحریم‌ها علیه ملت ایران انجام می‌شد، گذاشتند. آنها از ناکامی خود در انتخابات مجلس دهم در اسفند ٩٤ هم درس نگرفتند و همه تلاششان این بود نشان دهند برخلاف وعده‌های دکتر روحانی، برجام هیچ دستاوردی به همراه نداشته است. از سوی دیگر، همه هم‌و‌غم آنان اين بود که بگویند دولت یازدهم نتوانسته برای بی‌کاری و رکود گامی بردارد و فقرا، فقیر‌تر شده‌اند و فساد گسترش یافته و قس‌علی‌هذا. به بیان دیگر، در دو دهه گذشته، اصولگرایان سرگرم تاختن به مخالفان و منتقدان خود بوده‌اند؛ بدون آنکه ذره‌ای به انتقاد از خود بپردازند یا نگاهی ژرف‌تر به تغییر و تحولات عمیق سیاسی و اجتماعی جامعه بیندازند. این بار هم متأسفانه به نظر می‌رسد همان روال دو دهه گذشته در شرف تکرار است؛ چندان به نظر نمی‌رسد اصولگرایان تمایلی به بازنگری و انتقاد از خود داشته باشند. به‌جای پرداختن به این واقعیت که چه شد که روحانی آن رأی سنگین را آورد و اصولگرایان برای چهارمین‌ بار، این واقعیت را مشاهده کردند، باز رفته‌اند سروقت انتقاد از دیگران. به‌جای اینکه از خود بپرسند ما را چه می‌شود که اقشار و لایه‌های جوان‌تر و نسل‌های بعد از انقلاب از ما جدا شده‌اند، یک بار دیگر بر همان سبک و سیاق گذشته، ادامه می‌دهند. ادبیات آنها مانند گذشته است: «روحانی موظف است هرچه سریع‌تر در پرتو مدیریت جهادی با بی‌کاری، فقر و رکود مبارزه کرده و اقتصاد کشور را اصلاح کند»! روحانی موفق شود یا نشود آنچه می‌ماند ضرورت بازنگری اصولگرایان در نگاه و رویکرد سیاسی و اجتماعی خود است.

 

ارسال نظر