سهم اطلاعرسانی در اعتراضات اخیر
هوشمند سفیدی. روزنامهنگار
آیا میتوان در ریشهیابی اعتراضات اخیر، سهمی هم برای ضعف نظام ارتباطی و اطلاعرسانی قائل شد؟ آیا آگاهنبودن مردم از پیشرفتها و دستاوردهای زیربنایی و روشننشدن افکار عمومی از دلایل برخی کاستیها و ارتباطنداشتن برنامهریزیشده و مستمر مسئولان با مردم، لکنت زبان و حرفنزدن با مردم و نشنیدن صدای آنان، در شکلگیری، تقویت و تداوم […]
آیا میتوان در ریشهیابی اعتراضات اخیر، سهمی هم برای ضعف نظام ارتباطی و اطلاعرسانی قائل شد؟ آیا آگاهنبودن مردم از پیشرفتها و دستاوردهای زیربنایی و روشننشدن افکار عمومی از دلایل برخی کاستیها و ارتباطنداشتن برنامهریزیشده و مستمر مسئولان با مردم، لکنت زبان و حرفنزدن با مردم و نشنیدن صدای آنان، در شکلگیری، تقویت و تداوم زمینههای ایجاد اعتراضات سهمی ندارد؟ آیا رهاکردن جامعه اطلاعرسانی کشور به حال خود و نداشتن هیچگونه راهبرد فعال و تعامل لازم با آنها در کاهش سرمایه اجتماعی مؤثر نیست؟ بیتردید اگر نظام سیاسی را یک «ابرسیستم» تلقی کنیم، سیستم ارتباطی کشور بهعنوان یکی از نظامهای فرعی آن، نقش مهمی را در ایجاد تعادل این «ابرسیستم» ایفا خواهد کرد. با وجود اینکه از دو سال پیش اعتراضات مختلفی در حوزههای مالی و اقتصادی مطرح بوده است، اما هیچگاه شاهد اتخاذ راهبردی فعال مبتنی بر گفتوگو با معترضان، پیگیری جدی خواستهها و انتظارات آنان و انعکاس تلاشهای مسئولان به مردم نبودهایم. با اینکه از سه، چهار سال پیش، همه از ضعف اطلاعرسانی و عدم اتکای آن بر راهبردهای روشن، اظهار نگرانی میکنند و اجماع کافی در زمینه لزوم اصلاح و تقویت نظام ارتباطی و اطلاعرسانی دولت شکل گرفته و وعدهوعیدهایی هم مطرح شده است که اوج آنها، وعده تشکیل معاونت اطلاعرسانی و ارتباطات رئیسجمهور است، اما چه شد که پس از انتخابات این تدبیر به بوته فراموشی سپرده شد؟ تا اینکه رئیسجمهور در اولین واکنش به اعتراضات اخیر، در سخنانی بر لزوم ارتباط و اطلاعرسانی به مردم و توجه به حرفهای آنان تأکید کرد. بنابراین اینک این پرسش را باید پیش کشید که آیا هنوز یاد نگرفتهایم که علاج واقعه را قبل از وقوع بکنیم؟ به نظر اینجانب، عدم اهتمام در این زمینه، نماد بیاعتنایی به افکار عمومی، این نیروی غیرقابل مهار و نامرئی است و تاریخ سیاسی همواره بر این اصل تأکید کرده است که هرگونه بیتوجهی به افکار عمومی، بستن مسئله، بحران و شکست خواهد بود. امروز که ضعف در طراحی و اجرای استراتژیهای ارتباطی ملی، نقش اصلی را در بیخبری عمیق مردم از تلاشهای مسئولان و سرگیجگی آنان در برابر انبوه اطلاعات جاری در فضای مجازی بازسازی میکند، باید با مردم ارتباط منظم، صادقانه و صمیمی برقرار کرد، با آنان بهطور مستمر حرف زد، اجازه داد تا نقدها و استدلالهای a را مطرح کنند و از طرف دیگر باید آنان را محرمترین افراد نظام سیاسی تلقی کرد. باید مسائل را با آنان در میان گذاشت باید به سازمانهای مردمنهاد و احزاب سیاسی واقعی و فراگیر میدان داد، باید با صداقت، مردم را به صبوری و تحمل دعوت کرد و در مقابل این «فراخوان تحمل»، باید با پدیدههای رو به رشد، خویشاوندگرایی در توزیع قدرت و فساد فراگیر مبارزه کرد و کارایی و پاسخگویی نظام را با مشارکتدادن همه آحاد مردم ارتقا بخشید و باید با پدیده پیری صاحبمنصبان با واقعبینی و اعتماد به نیروی جوان توانمند کشور مواجه شد و… . مهمتر از همه، از منظر ارتباطات و روابطعمومی باید برای شنیدن صدای مردم سرمایهگذاری کرد و روابطعمومیهای کشور را که مهمترین عملکرد آنها باید بهدستگرفتن نبض افکار عمومی و انعکاس خواستهها به مسئولان باشد، تقویت کرد. مردم پیشرفت و توسعه میخواهند و حق دارند موانع رسیدن به آنها را درک کنند و قانع شوند چه موقع و چگونه میتوان به آرمانها دست یافت. باور کنیم که حرفنزدن با مردم، از آستانه تحمل آنان میکاهد و آرامآرام، سرمایه اجتماعی کشور را در سراشیبی نزول قرار میدهد پس بیاییم سهم واقعی ضعف اطلاعرسانی را در اعتراضات اخیر لحاظ کنیم و تا دیر نشده به افکار عمومی بها دهیم، برای آن ارج قائل شویم و نیروی آن را نه به سمت تضاد با خود، بلکه به همراهی با خود و برای غلبه بر مسائل مشترک و نیل بر آرمانهای مشترک بسیج کنیم. از یاد نبریم بروز اعتراض، نمادی از پایان یا ضعف گفتوگوست و هرگاه نتوان مسئلهای را با مذاکره و گفتوگو حل کرد، آن را باید شکست سیاست و ناکارآمدی راهکارهای ارتباطگیری، پیشبرد گفتوگو و درک متقابل تلقی کرد، این سیاستی است که باید با ترفندهای مختلف تداوم یابد و چاره کار را نباید در قوه قهریه جستوجو کرد.
ارسال نظر