گفتگو با دکتر سیدمصطفی مصطفوی نخبه جوان میبدی
ریاضیدان و شاعر لندن نشینی که عاشق ایران است
هدف من این است که محصولات و نرم افزارهای مالی را در ایران و همین جا در میبد تولید کنم و بعد به کشورهای دیگر بفروشم
دکتر سیدمصطفی مصطفوی بنيانگذار و مدير عامل شرکت ميبد آنالتيکس دارای سوابق تحصیلی دکترای ریاضیات و امور مالی از امپریال کالج لندن، دکترای مخابرات از دانشگاه ساری در انگلستان، فوق لیسانس ریاضیات و امور مالی از امپریال کالج لندن، فوق لیسانس مخابرات از کینگز کالج لندن و لیسانس مهندسی برق مخابرات از دانشگاه صنعتی شریف و دارای سوابق شغلی مدیریتی متعددی است. وی معتقد است «میبد به خاطر وجود استعدادهای خوب و ثروت زیاد می تواند به مرکز شرکت های مدیریت سرمایه، مرکز خدمات مالی، بانک های دیجیتالی، تکنولوژی های مالی و پول های دیجیتالی تبدیل شود و با اقتصاد دانش محور می توان بر مشکلات و محدودیت ها غلبه کرد. فرصتی دست داد تا بتوانیم با ایشان گفتگویی انجام دهیم که پیش روی شماست.
متولد ۹۵۳۱ میبد است. چون پدرش مدیر مدرسه سلمان شهیدیه بوده، شروع تحصیل اش را از این مدرسه آغاز کرده است. می گوید: آن زمان شهیدیه جزء مناطق روستایی میبد محسوب می شد؛ بنابراین روی کتاب هایش نوشته شده بود: «روستایی». پسر عمویی داشتم که در مدرسه ی مدرس درس می خواند و همیشه با من شوخی می کرد که کتابت روستایی است! من خیلی ناراحت شدم و به پدر گفتم که من دیگر به این مدرسه روستایی نمی آیم! پدرم مرا نزد آقای شکوهی- مدیر مدرسه- برد و ایشان با یک توضیح کوتاه مرا قانع کردند. گفتند: «کتاب همان کتاب است و مطالب داخل آن، همان. حالا چه فرقی می کند که برچسب روستایی داشته باشد یا نه!» از آن روز به بعد من دیگر با این مسئله مشکلی نداشتم.
در دوران مدرسه همیشه شاگرد اول کلاس بوده و در مسابقات علمی نیز در سطح شهرستان و استان جزء نفرات برتر شرکت کننده بوده است.
دوران راهنمایی را در مدرسه باهنر گذرانده است. در آن دوران طعم بی مادری را می چشد و همیشه از دیدن مادرش مرحومه بهجت خالقی محروم می شود. مادرش علاوه بر نقش مادری، مشاور آموزش و پرورش بوده و از این نظر نقش بسزایی در زندگی اش ایفا می کرده است.
دوران دبیرستان را به پیشنهاد مرحوم یحیی زارع که دبیر زبان انگلیسی میبد بود در مدرسه خوارزمی پشت سر گذاشته است. این طور درباره انتخاب رشته اش می گوید: مدرسه اصرار داشت که من پزشکی بخوانم. اما من همیشه از خون و مسائل مربوط به آن وحشت داشتم. از طرفی هم ریاضی ام خیلی خوب بود. پدرم نیز دوست داشت من پزشکی بخوانم. اما من اصلاً دوست نداشتم و بالاخره گفتم که من یا مدرسه نمی روم یا فقط رشته ی ریاضی را انتخاب می کنم. بالاخره به این طریق سر از رشته ی مورد علاقه ام در آوردم و سربلند شدم. در پیش دانشگاهی شاگرد نمونه ی استان شدم.
بالاخره در سال ۷۷ با رتبه ی ۴۲۱ کنکور سراسری در رشته ی مهندسی برق دانشگاه صنعتی شریف پذیرفته می شود. سپس رشته ی مخابرات را ادامه داده و از آنجا برای ادامه ی تحصیل به خارج از کشور سفر می کند.
چه شد که به خارج سفر کردید؟
به خاطر علاقه ی زیاد. از کودکی همیشه زبان انگلیسی را دوست داشتم و همیشه کلاس زبان می رفتم. همچنین آشنایی با فرهنگ های دیگر کشورها نیز برایم جالب بود.
در چه سالی به خارج از کشور مراجعه کردید؟
سال ۲۸۳۱ به دلیل علاقه ای که به تحصیل در رشته های مالی داشتم و احساس می کردم در خارج از کشور بهتر می توانم در این زمینه پیشرفت کنم، راهی لندن شدم. فوق لیسانسم را در رشته مخابرات و از «کینگز کالج لندن» گرفتم. بعد از آن در «امپریال کالج لندن» به تحصیل در رشته ی فوق لیسانس ریاضی مالی پرداختم و به طور همزمان در دانشگاه «ساری» در انگلستان در رشته ی دکترای مخابرات، بورس کامل گرفتم و مشغول به تحصیل شدم.
بعد از آن مدتی در دانشگاه شرق لندن به تدریس پرداختم و بعد در شرکت سرمایه گذاری بین الملل، در مدل سازی سبد دارایی ها و بدهی ها کار کردم. سپس در دومین بانک بزرگ آلمانی (کامرز بانک) روی قراردادهای مشتق مالی کار کردم.
بعد از مدتی در بانک «بارکلیز» در قسمت مدیریت دارایی ها و بدهی ها خدمت کردم و سپس در بانک «اچ، اس، بی، سی»، بزرگترین بانک دنیا، در قسمت مدیریت مدل ها کار کردم و سپس در بانک «کردیت سوئیس» که یک بانک سوئیسی بود، قائم مقام ریسک بازار بودم و در حال حاضر در یک شرکت مشاوره هستم. در ضمن زمانی که برای کار وارد بانک شدم، در رشته ی آمار و امور مالی دکترای دومم را هم شروع کردم.
همچنین حدوداً ۲ سال پیش تصمیم گرفتم خودم یک شرکت تأسیس کنم. اسمش را «میبد آنالتیکس» گذاشتم و قصد دارم در این شرکت محصولات و نرم افزارهای مالی را در ایران تولید کنم و به انگلیس و اروپا و … بفروشم.
وقتی برای اولین بار به لندن رفتید چه چیزی بیشتر از همه توجهتان را جلب کرد؟
دانشگاه! من همیشه دنبال علم بودم. چه در ایران و چه خارج از کشور. همیشه می رفتم و همه ی دانشگاه ها را می دیدم و این برایم لذت بخش بود. یادم است زمانی که هنوز ایران بودم و در دانشگاه صنعتی شریف درس می خواندم یک بار پسر عمویم برای ملاقاتم به تهران آمد و من او را به دانشگاه شریف بردم و آنجا را نشانش دادم. روز بعد او را به دانشگاه امیر کبیر بردم و روزهای بعد دانشگاه های دیگر. تا اینکه بالاخره صدایش درآمد و گفت خسته شدم از بس مرا از این دانشگاه به آن یکی کشاندی!
در لندن هم همینطور. تمام دانشگاه های مهم و معروف آنجا را بارها رفته و دیده ام. حتی یکبار با خانواده رفته بودیم سوریه و دلم می خواست دانشگاه آنجا را هم ببینم. برای همین تاکسی گرفتم و رفتم دانشگاه دمشق و بعد در عراق هم همین اتفاق افتاد و من باز سر از دانشگاه بغداد در آوردم!
وقتی تازه وارد فضای غرب شده بودید چه حس و حالی داشتید؟ ارتباط گرفتن برایتان سخت نبود؟
اوایل چرا. واقعاً سخت بود. من وابستگی زیادی به خانواده ام دارم و هنوز هم با این مسئله کنار نیامده ام. برای همین است که زیاد به ایران سفر می کنم. از طرفی آنجا امکانات و جذابیت های خاصی دارد که انسان را جذب می کند.
همچنین آنجا شرایط طوری است که راه برای پیشرفت خیلی باز است و این خودش یکی از محورهای اصلی است که باعث می شود آنجا را دوست داشته باشی. علاقه ی من به تحصیل انکارناپذیر است و آنجا شرایط کاملاً برای تحصیل موفق، پیشرفت خوب و سریع در کار فراهم است. فکر می کنم اصلی ترین عاملی که توانست مرا آنجا نگه دارد همین بود. البته در بدو ورود به لندن اتفاق خوشایندی هم برای من افتاد که تحمل مشکلات را واقعاً ساده تر می کرد.
سال اولی که به لندن رفته بودم، شدیداً دنبال یک منزل مناسب بودم. به طور اتفاقی به یک آگهی برخورد کردم که خانواده ای یک سویت در منزل خودشان اجاره می دادند. وقتی برای دیدن خانه رفتم ورودی آنجا توجه ام را جلب کرد روی سردخانه زده بود: «یا حضرت عباس!»
به فال نیک گرفتم و وارد شدم. آنجا متعلق به یک بانوی شیعه ی پاکستانی بود که قصد اجاره دادن یکی از اتاق های خانه اش را داشت. بالاخره من آنجا را اجاره کردم و این اتفاق خوبی برای شروع زندگی در یک کشور بیگانه بود.
شاید یکی از دلایلی که من توانستم آنجا خیلی سریع رشد کنم، تماس با آن خانواده بود. چون بچه های آن خانم، که اسمش را به لقب حضرت فاطمه، راضیه، تغییر داده بود، یک معلم ریاضی خصوصی از دانشگاه «آکسفورد» داشتند. یک بار من به بچه ها پیشنهاد دادم که من به آنها درس بدهم و همین اتفاق افتاد. بعد از آن، چون پسرها از کار من خوششان آمده بود، دیگر با معلم قبلی شان تماس نگرفتند و من شدم معلم آنها.
بعد از مدتی هم چون من همیشه پیگیر رابطه با ایران بودم، به یک مدرسه ی ایرانی رفتم که فرزندان سفرای ایران و اعضای هیئت علمی دانشگاه و به طور کلی فرزندان ایرانیان در آن تحصیل می کردند. به آن ها گفتم من دوست دارم با ایرانی ها در ارتباط باشم و در سن ۲۲ سالگی به عنوان معلم ریاضی، دو ساعت در هفته در آنجا تدریسم را شروع کردم. هفت سال آنجا به فرزندان ایران ریاضی یاد دادم. و همین من را تبدیل کرده بود به جوان ترین و همچنین با سابقه ترین معلم آن مدرسه.
اولین بار چگونه وارد کار تخصصی خودتان شدید؟
رزومه ی من نسبتا قوی بود. دو فوق لیسانس و دو دکترا و تعداد زیادی مقاله ی چاپ شده. برای همین چند پیشنهاد کاری به من شد که از میان آنها یکی را انتخاب کردم. یک چیز جالب که آنجا وجود داشت این بود که هرگز نگاه نژاد پرستانه ای به من و بقیه همکاران غیر انگلیسی ام وجود نداشت. آنجا چون شرکت ها معمولاً خصوصی هستند و رقابت شدیدی جریان دارد، به هیچ چیز جز تحصیلات و رزومه ی کاری توجه ندارند. دین، رنگ پوست، ملیت و هیچ چیز دیگری در فرآیند کاری شما تأثیر نخواهد داشت. البته یکی از افتخارات من در تمام این سالها این بوده که ایرانی هستم. همیشه و هرجا هم که کوچکترین حرفی بر ضد ایران بیان شده من سفت و سخت دفاع کرده ام و با افتخار گفته ام که من ایرانی هستم.
از پروژه ی جدیدتان در ایران بگویید؟
هدف من این است که محصولات و نرم افزارهای مالی را در ایران و همین جا در میبد تولید کنم و بعد به کشورهای دیگر بفروشم. این علاوه بر اینکه به اقتصاد کشور، مخصوصاً میبد کمک می کند، چند مزیت دیگر هم دارد. اولا این کار توسط جوان خلاق ایرانی انجام و اشتغال ایجاد می شود. چون جوانان ما واقعاً دانش لازم را در این زمینه دارند. فقط کسی را می خواهند که به آن ها ایده بدهد. همچنین باعث می شود شهر به یک شهر علمی تبدیل شود. اکنون ۰۴ درصد کاشی ایران را میبد تأمین می کند و ارمغان این همه کارخانه ی کاشی علاوه بر جنبه های مثبت آن مانند تولید ثروت و رفع بیکاری باعث ایجاد دود، آلودگی و افزایش نیروی کم تحصیل در شهر است. اما اگر کار علمی روی دهد، باعث می شود نیروی تحصیل کرده و باهوش وارد شهر شود و آلودگی از آن خارج شود. وقتی با مسئولین راجع به پروژه ام صحبت کردم از من خواستند آن را در تهران تاسیس کنم و من نپذیرفتم. من سفت و سخت ایستادم و گفتم می خواهم در میبد این اتفاق بیفتد. چه اشکالی دارد که یک شرکت بزرگ در میبد باشد و شعبه ی آن در تهران؟ چرا نیروی باهوش و تحصیل کرده مان را به تهران بفرستیم؟ این اتفاق می تواند برعکس باشد. یکی دیگر از مزایای این کار این است که به سرمایه زیادی احتیاج ندارد. چون بیشتر از سرمایه به ایده و نیروی انسانی قوی نیاز است که اینها هم در میبد و یزد خودمان و هم در سایر نقاط کشور موجود است.مهم تر از همه اینکه باعث استقلال می شود. اینقدر که رهبر انقلاب بر روی تولید کالای ملی تاکید می کنند، این یکی از بهترین موردهای آن است. این محصول قابل تحریم کردن نیست، نیروی باهوش ایرانی آن را تولید کرده و علاوه بر منبع در آمد برای جوانان به استقلال شهر و کشورمان کمک می کند. در حال حاضر در دنیا کسی برنده است که تکنولوژی داشته باشد. همه به دنبال ایده، فکر نو و اطلاعات هستند. برای این موارد همه جا و همیشه مشتری وجود دارد.
مسئولین شهرستان نظرشان درباره طرح شما چیست؟
آیت الله اعرافی و فرماندار از این طرح حمایت می کنند. طرح بنده مزیت های فراوانی دارد. به وسیله آن می توان نرم افزار و محصولات آن را به خارج از کشور صادر نمود و دیگر اینکه خیلی از مشکلات بانک های داخلی به وسیله این برنامه ها رفع و رجوع می شود.
چرا بانک های ما دچار مشکلات فعلی شده اند؟
یکی اینکه بانک های ما سیستم های ریسک ندارند و دچار این مشکلات شده اند. برای نمونه هنوز در مورد سیستم مدیریت دارایی و بدهی که به وسیله آن در بانک مشکلات نقدینگی وجود نخواهد داشت و دیگر پول کم نخواهد آورد برنامه ای وجود ندارد. براساس این سیستم ها بانک محاسبه می کند که به چه کسی و به چه میزان وام بدهد. الان تازه در کشور ما بانک ها می خواهند چنین سیستمی پیاده کنند. متاسفانه در بعضی موارد قوانین کافی وجود ندارد و گاهی قوانینی هم که وجود دارد اجرا نمی شود. چرا که ما در حوزه بانکی زیاد نبوده ایم.
الان در دانشگاه شریف مرا دعوت می کنند تا در حوزه مالی صحبت کنم چرا که کسی را ندارند و فقط یک استاد هست که او هم دکترای ریاضیات دارد و فقط دو مقاله در این باره نوشته است. این در حالی است که در حوزه های دیگر مانند مخابرات، برق و… اساتیدی هستند که از قبل از انقلاب در آنجا تدریس می کردند. ده ها دکتر در این حوزه فعال هستند. اما در حوزه مالی متاسفانه کاری انجام نشده است. بانک های ما به صورت علمی اداره نمی شوند.
بیشتر توضیح می دهید؟
ببینید با پول سپرده نمی توان در حوزه دیگری سرمایه گذاری کرد و باید وام داد. زمانی می توان با پول سپرده سرمایه گذاری کرد که اول از طرف امضاء بگیری، تعهد بگیری که می خواهی با پول شما چه کار بشود در چه دارایی هایی سرمایه گذاری شود، بورس، مسکن و …
من فکر می کنم به خاطر این که دانش و تحصیلاتی در این رابطه نداشته اند. متاسفانه بچه های تحصیل کرده ما هم در رشته های مالی و اقتصادی تحصیل نمی کنند. متاسفانه در مسئله بانک داری اسلامی کسانی که در بانک ها هستند خیلی از قوانین اسلامی در این رابطه را نمی دانند و کسانی هم که در حوزه قوانین اسلامی وارد هستند در مورد مسائل بانکی و … خیلی کار نکرده اند. به طوری که من خودم می خواستم بروم حوزه، تا بفهمم اسلام در این رابطه ها چه برنامه و قوانینی دارد. البته با مشورت با روحانیون قرار شد یک روحانی که در این رابطه تحصیلاتی داشته با بنده یک تیم بشویم و به طور متقابل به یکدیگر اطلاعات بدهیم.
می گویند در خارج بانک ها وام هایی با بهره های کم می دهند آیا این درست است؟
بله. اما این مسئله دو طرفه است. یعنی بانک از یک طرف به سپرده کم می دهد و از آن طرف بهره هم کم می گیرد. یعنی بانک به سپرده ۲درصد سود می دهد از وام ۳ درصد بهره می گیرد.
نوع وام دادن آنجا هم فرق می کند. شما در آنجا می توانید بدون وثیقه وام بگیرید. چون سیستم اعتباری وجود دارد. البته مشکلی که این سیستم دارد این است که هرکسی که اعتبار بدتر و کمتری داشته باشد وامی با بهره بالاتر می گیرد. مثلا من پول ندارم، اعتبار ندارم، بانک به من بهره ای۷۱ درصد می دهد در حالی که فلانی که درآمدش خوب است وامی با بهره ۳ درصد می گیرد. چون بانک می داند که این فرد ریسک کمتری دارد پس وامی با بهره کم می دهد و به کسی که ریسک بیشتری دارد با بهره بیشتری وام می دهد. البته در این جا تورم بالاتر از آنجاست.
چگونه می توانیم از این بحران ها خارج شویم؟
به نظر من راه گریز ما از این بحران این است که به سمت اقتصادی که بر مبنانی دانش هایتک و به طور کلی بر مبنای علم و تکنولوژی باشد برویم. حالا حوزه مالی یک بخشی از کار است. می توان در حوزه های پزشکی، نفت، سرامیک و … هم باشد. ولی حوزه مالی و تکنولوژی های حوزه مالی بسیار گسترده است. اقتصاد ما باید به سمت تکنولوژی برود.
اخیراً یکی از نمایندگان مجلس اعلام کرده بود که ما ۶۳۱ هزار میلیارد تومان معوقات بانکی داریم که از این میزان ۰۱۱ هزار میلیارد تومان آن مربوط به ۸۰۱ نفر است آیا در بانک ها دیگر دنیا هم شاهد چنین مسائلی هستیم؟
خیر. گفتم چون وام بانک ها درآنجا براساس سیستم اعتباری است ما شاهد چنین مسائلی نیستیم. هرجا که سیستم مدیریت ریسک وجود داشته باشد بایستی شفافیت وجود داشته باشد که ریسک این موضوع در نظر گرفته شود و باتوجه به اینکه بانک ها خصوصی هستند این مشکلات بندرت پیش می آید. قبلا اشاره کردم که آنجا با سیستم ریسک اعتباری تصمیم می گیرند به چه کسی و به چه میزان وام بدهند تا ضرر نکنند. موضوع دیگری که مهم است و باید به آن اشاره کنم سیستم حسابرسی مالی است که در خارج وجود دارد و کاملا درآمد و مالیات شما را مشخص می کند و همه هم باید مالیات بپردازند. متاسفانه در اینجا این سیستم وجود ندارد و باعث شده خیلی ها فرار مالیاتی داشته باشند و همچنین شاهد تبعیض مالیاتی هم باشیم. راه حل فرار مالیاتی یک سیستم حسابرسی جامع و کامل است.
نظر شما در رابطه با بالا رفتن قیمت دلار چیست؟
به نظر من این موضوع حاصل دو مسئله است. اول اینکه بخش زیادی از آن مسئله روانی موضوع است و مسئله دوم موضوعی است که من مدت هاست به آن اشاره می کنم. نرخ افزایش ارز به اندازی تفاوت نرخ بهره در ایران و کشورهای دیگر است. مثلا اگر در انگلستان نرخ بهره یک درصد و در ایران ۲۱ درصد است تفاوت ۱۱ درصدی است. یعنی باید در سال ارزش ارزهای خارجی ۱۱ درصد افزایش پیدا کند. ۵ سال این را با فنر نگه داشتند. ناگهان پرش کرد. دو برابر شدن آن طبیعی است اما بقیه آن غیرطبیعی است. نباید نرخ ارز را در پنج سال گذشته ثابت نگه می داشتند بلکه باید آن را شناور و دلار را آزاد می گذاشتند تا به طور طبیعی قیمت رشد کند. به نظر من ۰۱ هزارتومان برای پوند و ۸ الی۹ هزار تومان برای دلار قیمت منطقی است و قیمتی است که باید باشد.
مردم نباید دلار بخرند و وارد این مسئله بشوند. من معتقدم که باید هر چیز را به اندازه و به خاطر نیاز بخریم.
یکی از برنامه ها این است که سه صفر از پول ملی را حذف کنند آیا این روش مناسبی برای بهبود این وضعیت است؟
این کار را در یکی از کشورها پیاده کردند. ولی من فکر می کنم برای مدیریت تورم باید تولید کشور را بالا ببرند. کشور ما باید برای تولید علم و تکنولوژی حرکت کند. الان شما فکر می کنید کسی که دستگاه تولید کاشی را ساخته است سود بیشتری می برد یا کسی که کاشی تولید می کند. حتما کسی که دستگاه کاشی را می سازد.
ما قابلیت اش را داریم. باورش را نداریم. الان بعضی از بانک ها می روند از خارج نرم افزار می آورند و دوباره چون با بانک های ما هم خوانی ندارد کس دیگر هم می آورد تا آن را تغییر دهد تا بتواند با سیستم های بانکی ما کار کند. در حالی که در ایران باید باورش به وجود آید که بچه های ایرانی خودشان می توانند این کار را انجام دهند. کشور ما باید به این سمت حرکت کند. باید از اقتصاد سنتی عبور کنیم. الان دکتر ستاری و … دارند کارهای خوبی انجام می دهند. من حرف هایشان را گوش می دهم. می بینم که جهت گیری آنها به این سمت است و نگاهشان مثبت است. الان هم تعدادی از مدیران و هم مردم بایداز این حالت سنتی عبور کنند.
تا به حال ناامیدی به سراغتان آمده است؟
بله یک بار یادم هست زمانی که فوق لیسانسم را تمام کرده بودم. قرار بود از طرف یک دانشگاه بورسیه شوم و من روی آن خیلی حساب کرده بودم.
اما متاسفانه بورسیه جور نشد و این مرا نا امید کرد.
از طرفی من شدیداً علاقمند به شعر هستم و گاهی خودم هم شعر می گویم. بعد از آن ماجرا هم این شعر را گفتم:
همین شود سبب خیر اگر خدا خواهد
نه ترس و غم که خدا یار ما باشد
اگر شود که شود؛ شکر ایزد را
وگرنه باز دو دستان پی دعا باشد
تا به حال به بن بست خورده اید؟
هرگز. به نظر من اصلاً هیچ بن بستی وجود ندارد. همیشه یک راهی هست. ایرانی ها می گویند: «خواستن توانستن است.» و انگلیسی ها معتقدند: «هرگاه خواسته ای وجود دارد، همیشه یک راهی برای آن وجود دارد.»
تعریف شما از موفقیت چیست؟
به نظر من در موفقیت هیچ چیز مطلقی وجود ندارد. موفقیت کاملاً نسبی است. به نظرم تعریف موفقیت برای هر کسی فرق می کند. اما اصل آن می تواند این باشد که هدف را خیلی روشن تعیین کنیم و به آن هدف برسیم. اصلاً فرقی نمی کند در چه رشته ای و در کجای جهان باشیم. مهم این است که هدف داشته باشیم و مهم تر از آن اینکه به آن هدف برسیم. من تا به حال به تمام اهدافم رسیده ام. می خواستم در بهترین دانشگاه های دنیا درس بخوانم و در بهترین بانک ها کار کنم، و تمامی شان محقق شدند.
الان هدف جدیدی برای خودم تعیین کرده ام و دوست دارم در کشور خودم ایران، شرکتی کاربردی راه اندازی کنم که می دانم وقتی محقق شود، خدمت بزرگی به شهرم میبد و به کشور کرده ام. و زمانیکه که به این هدف برسم باز هم دنبال چیزهای جدید می روم. هدف های جدید تعیین می کنم. انسان باید در جریان باشد و گرنه مثل آب راکد می گندد.
بهترین تفریح شما چیست؟
من خیلی اهل شعر و ادب هستم. گاهی می خوانم، گاهی می سرایم. همچنین مسافرت های کوتاه را هم خیلی دوست دارم.
یکی از شعرهایتان را برایمان بخوانید؟
یکبار در انگلیس نزدیک عید بود. من در خوابگاه بودم و در آن اطراف مغازه ی ایرانی نبود که بتوانم بروم وسایل سفره ی هفت سین را خریداری کنم. برای همین یک شعر با این عنوان برای پدرم سرودم: «هفت صین!».
شب شب روحانی است، قدری دعا باید کنم/ سفره ی هفت سینکی، در سینه وا باید کنم
سفره ی هفت سین من سینی ندارد جز «صفا»/ای پدر عیبم مکن. سین از کجا باید کنم؟!
من بخوانم با نی و نی می بخواند از دلم/جان به قربانت پدر، قدری نوا باید کنم.
می رسد وقت سحر، بانگ اذانی می رسد/ای پدر جانم! تأمل! من دعا باید کنم
نی لبک بر گوشه لب، از دل بگویم ای پدر/سال نو بادا مبارک بوسه ها باید کنم!
بیشتر به کدام شاعر علاقه دارید؟
حافظ، سعدی و مولوی را خیلی دوست دارم.
ولی مولوی را بیشتر چون می گوید:
«هر چه می خواهد دل تنگت بگو
هیچ آداب و ترتیبی مجو!»
یعنی به خاطر اینکه انعطاف پذیر است.
پدر بزرگم مرحوم سیدسلیمان مصطفوی هم شعر می گفت و من شعرهای او را هم واقعاً دوست دارم.
نویسنده ی محبوبتان کیست؟
در ژانر داستانی یادم است بچه که بودم به کتاب های آقای آذر یزدی علاقه داشتم و همچنین آثار ژول ورن را هم دنبال می کردم
سخن آخر
من فکر می کنم اگر این جوان های میبد خودشان را باور کنند می توانند خیلی از کارها را انجام دهند. من رفتم در بهترین دانشگاه های دنیا درس خوانده ام و در بهترین بانک ها و مراکز مالی دنیا کار کرده ام اما همیشه فکر می کنم موفقیتم مدیون فرهنگی است که این شهر، مردمش، پدر و مادرم به من دادند. فرهنگ صداقت، سادگی و پشتکار.
و یکی دیگر هم این موضوع که می گویند علم بهتر است یا ثروت. من معتقدم علمی که به تولید ثروت کمک کند و ثروتی که از راه علم به وجود آید. علم فقط با دانشگاه به دست نمی آید می تواند یک چیز کاربردی باشد. یک حرفه فنی باشد. حتما لازم نیست از طریق مطالعه کتاب دیفرانسیل و انتگرال باشد. دانشگاه باعث می شود که افراد ذهن تحلیل گری پیدا کنند در نتیجه بیشتر برای کارهایی که می خواهند استراتژی بدهند از آدم های دانشگاهی استفاده می کنند. یکی از چیزهایی که در خارج است ودر ایران وجود ندارد این است که در آنجا مهم نیست که چه چیزی خوانده ای بلکه مهم است در کجا خوانده ای و چقدر ذهنتان تحلیلی است. مثلا ممکن است فردی که در رشته تحصیلی فیزیک یا شیمی درس خوانده را بیاورند در بانک و آموزش بدهند و این فرد طی شش ماه از کسی که تحصیلات این رشته را داشته خیلی بالاتر برود. آموزش های حین کار بسیار مهم است. کما اینکه فردی که در کنار من مشغول به کار بود دکتری فیزیک داشت اما طی چند ماه با آموزش هایی که حین کار دید به فرد قابلی در زمینه امور مالی و بانکی تبدیل شد. ارتباط علم و صنعت و دانشگاه در آنجا بسیار خوب است. میبد ما باید به سمت صنایع هایتک برود. باور دارم که میبد طی پنج تا ده سال می تواند به قطب صنایع هایتکی کشور تبدیل شود. ما با استفاده از فضای کمتر می توانیم ثروت بیشتری را تولید کنیم. الان لندن مرکز مالی دنیا است. یعنی ثروتمندان جهان پولشان را به آنجا می آورند. من فکر میکنم چون میبد دارای افراد باهوش، تحصیل کرده و ثروتمند زیادی است می تواند به این مهم دست یابد.
ارسال نظر