استاد کریم زمانی مولف شرح جامع مثنوی/ اختصاصی صدای میبد
عرفان مولانا یک عرفان ساده و عملی است
مثنوی نشان می دهد مولانا یک انسان مردمی بوده است. با همه اصناف نشست و برخواست داشته، به محلاتی که خیلی ها در آنجا رفت و آمد نمی کردند می رفته و افراد را نصیحت می کرده به طوری که بسیاری از آن افراد راه پاکی را انتخاب می کردند.
به مناسبت بزرگداشت روز مولانا نشستی با عنوان «میناگر عشق» به همت شهرداری و شورای اسلامی شهر میبد و با همکاری اداره آموزش و پرورش شهرستان برگزار شد.
این برنامه با حضور استاد کریم زمانی (مولف شرح جامع مثنوی) در سالن سینما طوبی به اجرا درآمد که ماحصل سخنان استاد را در ذیل می خوانید:
مولانا از کودکی در یک بستر چند فرهنگی رشد کرد و بالید. با پدر و همراهان و دوستان از بلخ به خانه خدا و پس از آن وارد آسیای صغیر (آناتولی) شد. در آنجا در قونیه و در آناتولی فرهنگ یونانی همچنان فرهنگ پر رنگ اگر نگوییم، غالب بود. چون مردم آن دیار مسلمان شده بودند، زبان عربی و فرهنگ اسلامی نیز فرهنگ غنی و مقتدری در آن منطقه محسوب می شد. در کنار زبان یونانی و عربی، زبان فارسی نیز جریان نیرومندی داشت، به طوری که صدر الدین قونی شاگرد و شاعر آثار عارف بزرگ ابن عربی و شریک او در مکتب ابن عربی، با وجود اینکه اصلا به ایران نیامده بود، شش رساله به زبان فارسی نوشته است. او صبح ها به زبان عربی و بعد از ظهرها به زبان فارسی به طلاب درس می داد. این نشان می دهد که زبان فارسی در آنجا ریشه و سلطه داشته است. حتی در ۰۰۲ سال پیش عینی تا قرن۲۱ هجری مثنوی به زبان ترکی ترجمه نشده بود. چرا؟ برای اینکه در آن دیار همه فارسی می دانستند. ۰۰۲ سال است که مثنوی به زبان ترکی ترجمه شده است. زبان و فرهنگ ترکی هم که زبان بومی آنها بود. زبان ارمنی نیز در آنجا وجود داشت.
مولانا با ذکاوت و درخشش خودش بر جمیع این زبان ها اشراف داشت و این سرافرازی برای ما است که مولانا آثار خود را به زبان فارسی نگاشته است.
* مولانا زبانش، زبان مردمی بود.
مولانا در روش تعلیمی و آموزشی خود، راه دشوار خیلی از عرفا را طی نکرد که به زبان فنی و اصطلاحات علمی مقاصد خود را بیان کند. مولانا زبانش، زبان مردمی بود. مقاصد و تجربیات خود را به زبانی در قالب تمثیل، حکایت، داستان و اسطوره های تاریخی بیان می کرد. می کوشید دشواری های موضوعات عرفانی و درون گرایی های انسان را به ساده ترین زبان بیان کند. این است که در زبان مولانا تمثیل و حکایت زیاد است و گفتن معارف دقیق و باریک در لباس حکایت و آن هم به زبان شعر کاری است بسی دشوار. مولانا در مصادیق کلامی هم وارد شده، روانشناختی، انسان شناسی، جهان شناسی و … ولی هرگز زبان دشوار به کار نبرده است. آن چه که مولانا در بیان آورده است موضوع عشق است. در عرصه عشق ترسیمی از جهان بینی، جهان شناسی، انسان شناسی و… گذر داده است.
یکی از موضوعات کلامی که مورد بحث و بررسی کتب کلامی هست و خواهد بود مسئله جبر و اختیار است. از راه بحث و جدل هم این موضوع به این نتیجه نرسیده است. به قول مولانا:
کافر جبری جواب آغاز کرد
که از آن حیران شد آن منطیق مرد
لیک گر من آن جوابات و سؤال
جمله را گویم بمانم زین مقال
زان مهمتر گفتنی ها هستمان
که بدان فهم تو به یابد نشان…
جبر و اختیار با بحث کلامی و فلسفی حل شدنی نیست. مولانا یک گرایش وجدانی به این موضوع داشته باشد. انسان باوجدان مسئول کارهای خود است.
آن یکی میرفت بالای درخت
میفشاند آن میوه را دزدانه سخت
صاحب باغ آمد و گفت ای دنی
از خدا شرمیت کو چه میکنی
گفت از باغ خدا بنده خدا
گر خورد خرما که حق کردش عطا
عامیانه چه ملامت میکنی
بخل بر خوان خداوند غنی
گفت ای ایبک بیاور آن رسن
تا بگویم من جواب بوالحسن
پس ببستش سخت آن دم بر درخت
میزد او بر پشت و ساقش چوب سخت …
این حکایت درباره جبر و اختیار است که مولانا بحث عبوث و دشوار جبر و اختیار را با یک بیان نرم و آسان که هر فطرتی مقتدری می پذیرد بیان می کند. به همین ترتیب مولانا مسائل دشوار را این طور بیان می کند.
مولانا در تفکر دینی اعتقاد به عینیت دارد
مولانا در تفکر دینی اعتقاد به عینیت دارد. اگر ما به معرفتی دست یافتیم این معرفت فقط نباید محفوظ ذهن ما باشد. مطالبی را حفظ کنیم و در جای دیگر آن را بیان کنیم. این علم نیست. علم وقتی شایسته نام علم می شود و معرفت همچنین که جان و اخلاق ما همرنگ معرفت شود. مولانا اصطلاح مقلد و محقق را بیان می کند. باید بدانیم تعریف او از این دو چیست:
محقق کسی است که وقتی یک جمله معرفت می شنود یک حکمی از احکام معرفتی یاد می گیرد آن حکم را اجرا کند و وجودش با آن حکم یگانه شود. مثلاً وفای عهد یک چیز خوبی است. اگر محقق این عمل در او ننشسته باشد و او وفادار به عهد نباشد از نظر مولانا او محقق نیست.
آن کسی که می داند ولی عمل نمی کند از نظر اهل عرفان در جهل مرکب است. کسی که اطلاعات ذهنی و تئوریک ندارد می گویند علم ندارد، نوعی جهل است. اما کسی که بداند و به دانسته خود عمل نکند دچار جهل مرکب است. بنابراین مولانا به کسی محقق می گوید که وقتی به معرفتی آگاه شد به آن عمل کند. پس با این تعریف مولانا، یک آدم بی سواد می تواند محقق باشد و یک عالم می تواند در جهل مرکب باشد.
مولانا با ذات علم مخالف نیست.
عرفان مولانا یک عرفان ساده و عملی است. نمی گوید ذهنتان را انباری از محفوظات بکنید. بلکه می گوید به آنچه آموختید عمل کنید. فرق می گذارد بین علم ظاهر و باطن. علمی را می پذیرد از علوم تجربی و دنیوی که تحت شعاع ارزش های اخلاقی باشد. این که می گویند مولانا با علم مخالف بوده است و استناد به برخی از ابیات می کنند و متاسفانه نمونه نیز می آورند این افراد دوصفحه قبل از این اشعار را نخوانده اند که بحث مولانا این است که علم را به نااهل ندهید. علم، منصب و جا وقتی در دست نااهلان باشد ایجاد فتنه می کند. علم وقتی تحت ارزش های اخلاقی نباشد می شود بمب اتم که هزاران نفر را به کشتن می دهد.
مولانا با ذات علم مخالف نیست. علمی که در حکومت و تصرف ارزش های اخلاقی و آسمانی نباشد و عنان گسیخته باشد را علم نمی داند.
مولانا برای همین قضیه هم یک مثال می آورد:
آن یکی نحوی به کشتی در نشست
رو به کشتیبان نهاد آن خودپرست
گفت هیچ از نحو خواندی گفت لا
گفت نیم عمر تو شد در فنا
دلشکسته گشت کشتیبان ز تاب
لیک آن دم کرد خامش از جواب
باد کشتی را به گردابی فکند
گفت کشتیبان بدان نحوی بلند
هیچ دانی آشنا کردن بگو
گفت نی ای خوشجواب خوبرو
گفت کل عمرت ای نحوی فناست
زانک کشتی غرق این گردابهاست ….
نحوی نماد عالمی است که ارزش های اخلاقی بر او حاکم نیست. خودخواه و خودمحور است. علوم هم دست خودمحور بیفتد فتنه ای برپا می شود. کشتی بان نماد عارف و صاحب دلی است که در دریا پرتلاطم هستی کشتی زندگی خود را هدایت می کند.
مثنوی نشان می دهد مولانا یک انسان مردمی بوده است. با همه اصناف نشست و برخواست داشته، به محلاتی که خیلی ها در آنجا رفت و آمد نمی کردند می رفته و افراد را نصیحت می کرده به طوری که بسیاری از آن افراد راه پاکی را انتخاب می کردند.
مولانا شخصیتی متعبد، اهل عبادت، تهجدهای شبانه بوده است، به طوری که چنان غرق در نماز می شده که اشک هایش در سرمای قونیه به صورت قندیل یخ در می آمده است. این که می گویند مولانا فقط اهل رقص بوده است نه این طور نیست. البته رقص و سماء که آن عنصر لهوی در آن نباشد از آداب عرفانی است. این طور نبوده که تمام اهل سما باشد پس این کتاب ها چطور به وجود آمده است. نیایش هایی در مثنوی است که بسیار زیباست. زندگی حقیقی را مولانا طواف پیرامون حضرت حق می داند.
کلام مولانا لبریز از عشق به حضرت حق و صمیمت و سادگی را می بینید. خیلی از صوفیان نامه ها و مکاتیب داشتند. نامه های عین القضات همدانی و … این نامه ها موضوع مسائل لاهوتی بوده است. نامه های مولانا برخلاف نامه های اهل تصوف نود درصد آن مسائل مدنی و مردمی است. یک سلسله نامه هایش نیز مربوط به مسائل داخلی خانه خود اوست. او در عین عروج های آسمانی از زمین و زمینیان غافل نیست. درس اصلی مولانا عشق است. عشق را در دو رویکرد تعریف می کند: رویکرد عمودی که رابطه ای است بین بنده و معبود. رابطه براساس عشق است. نه براساس خوف و طمع. خوف از اینکه به جهنم برویم و یا طمع کنیم که به حوریان بهشتی برسیم.
عشق در سیر خود که به مراتب بالا می رسد منزه از دلیل می شود. اگر برای عشق دلیل بیاوریم آن عشق نیست. عشق چشمداشت ندارد. در بخشش بی چشم داشت می بخشد. منتظر جواب نیست. آنک بدهد بی امید سودها
آن خدایست آن خدایست آن خدا
عشق در مرتبه بالا از دلیل خارج می شود و از انتظار. بی هیچ دلیلی می پرستی.
چاپ شده در شماره ۷ ماهنامه عصر میبد
ارسال نظر