از شایعه تا واقعیت
ابوذر دهقانی
شناسایی دزدها در میر شمس الحق از روی صدا توسط والده من!!!! شاید در شهرستان میبد، کسی نباشد که از حادثه سرقتهای خاص اخیر با خبر نباشد؛ سرقتهای جنایتباری که از جمله قربانیان آن والدین نگارنده بودند. از زمانی که این جنایت در منزل پدرم رخ داد، هر روز ما با شایعات فراوانی مواجه شدیم. […]
شناسایی دزدها در میر شمس الحق از روی صدا توسط والده من!!!!
شاید در شهرستان میبد، کسی نباشد که از حادثه سرقتهای خاص اخیر با خبر نباشد؛ سرقتهای جنایتباری که از جمله قربانیان آن والدین نگارنده بودند. از زمانی که این جنایت در منزل پدرم رخ داد، هر روز ما با شایعات فراوانی مواجه شدیم. گاهی ناقل برخی از این شایعات به قدری از خبر کذبش مطمئن بود که قادر نبودیم او را قانع کنیم که ادعایش از بیخ و بن غلط است و اصلا ریشه ندارد؛ مثلا از چند روز بعد از این واقعه تلخ هرکس را میدیدم، میپرسید آیا دزدها را گرفتهاند؟ و ما هم در جواب میگفتیم نه! کسی به ما خبری نداده و طرف در جواب ما میگفت چرا من شنیدم ۶ نفر را گرفتهاند و اینکه حتی دو نفر میبدی هستند و تا آنجا که دلتان بخواهد از این شایعات جور واجور…
گاهی بعضی افراد آنقدر مطلب خلاف واقعشان را محکم نقل میکردند که من فقط ناگزیر، سری تکان میدادم و میرفتم! اصلا نمیشد با آن طرف در مورد این موضوع حرف بزنی چه برسد به اینکه بگویی اشتباه میکند و مطلبی را که نقل میکند شایعهای بیش نیست!
تا اینکه بالاخره به فضل الهی دزدها شنبه گذشته توسط برادران محترم آگاهی و بعد از زحمات فراوانی که طی سه هفته اخیر کشیدند شناسایی و دستگیر شدند. بعد از دستگیری این سارقان، متاسفانه باز هم شایعات ادامه پیدا کرد؛ تا این اواخر که شایعهای منتشر شد و هر چه گذشت دیدم با این شایعه، زحمات بی شائبه برادران نیروی انتظامی در حال ضایع شدن است. به همین جهت لازم دانستم توضیحاتی جهت تنویر افکار عمومی درباره این شایعه که کمکم دارد تبدیل به یک باور عمومی میشود، ارائه کنم.
ناقلین این شایعه میگویند والده بنده دزدها را جمعه هفته قبل در امامزاده میرشمس الحق دیده و از روی صدا او را شناسایی کرده و نیروی انتظامی هم با همین سرنخ او را دستگیر کرده است!
حالا بشنوید اصل داستان را!
ساعت ۲ بعدازظهر جمعه هفته قبل پدر و مادرم جهت نثار فاتحه و توسل به شهدای گمنام پارک بهاران میبد راهی این مکان –و نه امامزاده میرشمسالحق- میشوند. موقع خروج آنها از پارک، یکی از سارقان که چندی قبل خانه ما را به اتفاق دو همدست دیگرش، موزاییک کرده بود آنها را میبیند و به خاطر آشنایی ایجاد شده در همان موقع، اتفاقا چند کلمهای هم با پدرم احوالپرسی میکند.
مادرم میگفت آن روز در کنار تربت پاک شهیدان گمنام، خیلی دعا کردم و با توسل به آنها از خدا خواستم که این دزدها در چنگال قانون گرفتار آیند تا هم ما از نگرانی درآییم و هم مردم کمی آرام شوند و وقتی که آن پسرک را موقع خروج از پارک دیدم مثل اینکه تیری به قلبم فرو رفت که سرقت اخیر کار همین فرد بوده است ولی دوباره با خودم کلنجار رفتم که نه اینها هنوز بچهاند و این غلطها به آنها نمیآید. او فقط به پدرم گفته بود که نکند سرقت، کار اینها بوده است و البته هیچکدام این موضوع را چندان جدی نمیگیرند.
جمعه شب وقتی به منزل پدرم رفتم دیدم که بین آنها بحثی صورت گرفته است. از قرار معلوم داستان این بود که یکی از برادران آگاهی با پدرم تماس گرفته و گفته بود اگر نشانی یا تلفنی از کارگرانی که در گذشته در منزلتان کار کردهاند دارید به ما بدهید. بالاخره فردا صبح به واسطه عموی بنده، نشانی محل سکونت این سارقین در اختیار آگاهی قرار گرفت و علیالظاهر آنها بعد از گرفتن حکم و جستجوی منزل، اموال مسروقه را پیدا کردند که این امر منجر به دستگیری این دزدان بیمایه و اقرار آنها به هر سه جنایت شد و البته نحوه آشنایی آنان با مختصات هر سه منزل نیز سابقه کار بنایی آنها در این منازل بوده است.
هرچند معتقدم عنایت شهدای گمنام پارک بهاران و توسلی که مادر سیدم در روز جمعه به آنها داشت در دستگیری این اراذل کاملا موثر بوده اما باز هم لازم است که از برادران محترم آگاهی کمال تشکر و قدردانی را داشته باشم که بار دیگر با دستگیری این سارقین، نشان دادند ایران اسلامی همچنان پر صلابت و مقتدر ایستاده و چند عنصر رذل و فرومایه کوچکتر از آن هستند که بتوانند آرامش و امنیت مناطق مختلف آن را مخدوش نمایند.
همچنین نکته بسیار مهمی که من در این سه هفته یاد گرفتم این بود: هر چیزی را که شنیدم بدون داشتن سند و پایهای نقل نکنم و از همه مخاطبان ارجمند این سطور نیز خواهش میکنم از دامن زدن به شایعات پرهیز کرده و هیچ مطلبی را بدون سند و مدرک نه از گوینده بپذیرید و نه جای دیگری نقل کنید.
ارسال نظر